خانه ما
پشت کوههای عروج است
کف پهنای شلوغ صحن یک سیب
که به دستی از غیب
میدهد هدیه حبیبان خدا را:
سبدی از پرواز
خانه ما
رو به خوشبختیست
بوسهی نور به آب است
وسط حوضچهی ماهی سرخ
عکس یک شاخهی بید است
روی عشق بازی موج
خانه ما
رقص هندوانهی سبزقبا در رود است
خانه ما سنگیست
گل و خشت دلش اما
همه از احساس
پلهها رو به ترقیست
تو اگر میدانستی
همین ساعتِ پیش
سر صحبت وا بود
با دیوار
با در
بغض یک شایعه ترکید
خبر عاشقیه دریچه بود
زندگی را باید از خواب پراند
زندگی را باید دوشید ، از آن کشکی ساخت
باید از جیب اصالت کمکی کرد
به فرهنگ تهیدست بشر
باید از خُلقِ شکر تمجید کرد
باید از شهر بُرید
لب جویی رفت
تن قسمت را شُست
خنده رشک را خفه کرد
طمع زاغچه را سرقت برد
باید افسار طبیعت را دست گرفت
تو اگر میدانستی
بی تو
آسمان رخت میبست
کوچه برمیخاست ، کودتایی بر پا میکرد
تن سنگ فرش خیابان یخ میزد
گرهای می افتاد ، در سلام قاصدک
من به ایمان دعای مادرم خرسندم
به تسبیح زمین
من به کشف آداب تمشک
لای بتههای هوش
من به سبزینه افکار برنج خرسندم
تو ندیدی لابد، چرخش فرفرهی ستارهها
روی پشتبام باد!
نشنیدی لابد، چِکچِک ساقهی نوپای چمن
زیر ایوان امید!
تو ندیدی ، نشنیدی...
تو اگر آمده بودی با من
ته افکار شراب
پای تردید شل میشد
دست تقدیر میلرزید
دود از کلهی شب برمیخاست
هنر از بال کبوتر میریخت
آه ،تو اگر میدانستی
چه شگفتی میشد
تو اگر میدیدی
چه قیامت رخ میداد
تو اگر آمده بودی با من ...
ته افکار شراب...
تو اگر آمده بودی ...
حضرت استادم
متفاوت ...پرمعنی..و استادنه سرودید...
بسیاررر لذت بردم...
قلم توانمندتان............ماندگار...
////////// ////////////////////////////