روزگارم از تولد دست و پایی لمس دارد

مادرم میگفت, باید از خدا ترسید, گفتم
من نمی خواهم خدایی را که مادر ترس دارد


درود
بسیارزیبا بود
موفق باشید

جناب آقای سرمچ عزیز، سلام علیکم.
.........................................................
مادرم می گفت باید، ازخداترسید گفتم
من نمی خواهم خدایی را،که مادر، ترس دارد
...................................................................
غزلِ زیبایی ست بزرگوار...وازنظرمضمون، بسیار جالب......صحبت از(نحسیِ سیزده).......(ترس ازخدا)....(ابروهای هشتادوهشتیِ پدر)...(بی گهرهای فراوان)...والبته..........ووووووو
مشکل ازآنجا شروع شد که....(تقوای الهی) را.....همیشه برای ما(ترسِ ازخدا) معنا کرده اند.....بله حق دارد اگرکسی بگوید...(من نمی خواهم خدایی را،که مادر، ترس دارد)........چطور می شود خدایی که آغازی هرکلامش....با(مهربانی) ست.....بخشش است.....بزرگواری ست....رحمت ست.....کرامت ست......وووووووو(ترس) هم داشته باشد....بله، ترس برای یاغیان وطاغیان..وعاصیان.....وووووووو
هرجایی درقران وایضاً دیگرکتبِ آسمانی صحبت ازارسالِ پیامبران شده...ابتدا انهارا(مژده) دهنده نام نهاده وسپس...(منذر)....چون کارشان براین منوال است که.....(خدا) مهربان ست......واگر...ازاین خدای مهربان...سرپیچی نمودید.......(بترسید)....(تقوای الهی)..ترسِ ازانجام گناه درمحضرخداوند است ونه(ترس ازخدا)....بگذریم.... خیلی صحبت ها هست ...انشاءا...درفرصتی دیگر....مؤیدباشید انشاءا.........

درود ها

موفق و منصور باشی

با سلام
ممنون از لطف شما شاعر گرانقدر
جناب خادمیان عزیز

سلام
غزل زیبایی سروده اید
پاینده باشید

سلام و سپاس بابت خلق زیبایی. احسنت

درودتان
حضرت استادم

پر از احساس و زیبایی
بسیارررر لذت بردم..
قلم خوش نگارتان هماره.........نویسا.....


//////////// ///////////////////

عرض ادب دوست بزرگوار
لذت بردم از غزل نابتان
دم مریزاد

با تو بودم زیر باران, آمدم یک آن بگویم
تا " ابد " من دوست......دیدم گفتنش هم"حبس "دارد

موفق تر باشید
.........

عرض ادب ‌
دست مریزاد

به به
عالی بود
احسنت به شما
واقعا لذت بردم

درودتان

عالی بود جناب سرمچ
احساسی ، گیرا ، بی ریا ،