در من هزاران قبر تو در تو
در من هزاران مُرده خوابیده
در قلب من ابریست دردآجین
یک عمر شب تا صبح باریده
در من غم عشقیست نافرجام
عشقی که با دست تو پرپر شد
عشقی که من خود پرپرش کردم
تقدیر خط زد،بی ثمر تر شد!
عشقت خطای سهوی من بود
حس تو از آن هم خطاتر بود
تقدیر دوری را رقم زد که...
از ما دوتا هم بی وفاتر بود
بازیچه ی تقدیر خود بودم
بازیگر تقدیر خود بودی
من کوه بودم،تا ابد ماندم
یادم نبود این را که تو رودی!
از هم جدامان کرد این دنیا
با وعده های پوچ و توخالی
از هم گذشتیم از همان اول
در واقعیت های پوشالی
از من تو رفتی،منتها هربار...
اسم تو آمد چشم من تر شد
کنج قفس جای تنفر با...
یادت قفس هم آسمان تر شد!
رفتی که شاید چاره ای باشد
رفتم از این بیچاره تر باشم
رفتم ولی راه گریزی نیست
باید از این آواره تر باشم
در خود توئی را کشتم اما باز...
هرشب خودم از درد می میرم
رفتی ولی در هر غزل هربار
با واژه ی برگرد می میرم
در من یکی هر روز می کوچد
از غربت شعرم به آغوشت
در من خیال خام و رویائیست
از گرمی لب های خاموشت
تو سهم من هرگز نبودی نه!
سهم تو از دنیا نبودم من
ما اشتباه تلخ معبودیم!!!
عشق تورا بی خود سرودم من
#طاهره_اباذری_هریس
#شاعرانه_های_یک_هوشبر
#عاشقانه_های_یواشکی