دوشنبه ۳ دی
سرد است ای دل! پس چرا این سینه را تبدار می بینم؟ شعری از علی فاضلی
از دفتر عاشقانه های یک زمین شناس نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵ ۰۲:۵۶ شماره ثبت ۵۲۸۲۶
بازدید : ۴۵۴ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب علی فاضلی
|
سرد است ای دل! پس چرا این سینه را تبدار می بینم؟
شب سحر گشت و دو چشمان تورا بیدار می بینم
روزگاری محفل عشق تو بر آفاق می بالید
از چه حالا خانه را، روی سرت آوار میبینم؟
باده باده، میکُشم، دلتنگیم،هیهات از، این غم
لحظه لحظه گوییا این کشته را هشیار میبینم
شب دراز و توشه اش تنهایی و دردیست جانفرسا
این گذر طولانی و ره توشه را بسیار میبینم
می نوازم بعد تو خود را، که آخر باز می آیی
خود فریبی میکنم، دل را بسی هشیار می بینم
علی فاضلی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.