سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        مهتاب

        شعری از

        علی فاضلی

        از دفتر عاشقانه های یک زمین شناس نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۰۰:۱۱ شماره ثبت ۵۲۶۶۲
          بازدید : ۴۶۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی فاضلی

        شب بود و زمین محو چراغانی مه بود
        من بودم و تو، آنچه به پنداره گنه بود

        باد آمد و در زلف دل انگیز تو پیچید
        زنهارِ من از طُره رقصان سیه بود

        آهسته گرفتی ز وفا دست مرا، لیک
        در باور من حجم حضورت چو شبه بود

        من غرق نگاهت شده بودم به تمنا
        خواب از چه به چشم من دیوان تَبه بود؟

        با من ز وفا گفتی و ترس از غم هجران
        از عاشقی و مستی دوصد واژه به ره بود

        امشب من و دل بی تو در این گردش مهتاب
        از خاطره گفتیم و خیالی که چو شَه بود

        دیدم ز جفا مهر تو را بهر رقیبان
        هیهاتِ من آنچه به سرم رفته کُله بود

        علی فاضلی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۳:۲۹
        سلام عزیز بزرگوار اثرتان خیلی زیبا بود دست مریزاد درود بر شما مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۷:۴۹
        درود گرامی
        زیبا و دلنشین بود خندانک
        میرعبدالله بدر
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۰۳:۲۹
        درود ها
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۰۴:۰۶
        سلام بزرگوار
        بسیار عالی...... خندانک خندانک
        محمد صادقی راد(رادحافرس)
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۰۴:۴۱
        دیدم ز جفا مهر تو را بهر رقیبان
        هیهات من آنچه به سرم رفت کله بود
        مرحبا استاد خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۰۶:۲۱
        من غرق نگاهت شده بودم به تمنا
        خواب از چه به چشم من دیوان تَبه بود؟ خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۳:۰۷
        سلام
        وه که ازین غزل چه سرمست شدم خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۴:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        سپاس از شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرهاد مهرابی
        دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ ۱۷:۲۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و درود عالی بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1