سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 22 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت شهدا، سالروز صدور فرمان حضرت امام خميني -ره- مبني بر تأسيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي، 1358 هـ ش
13 رمضان 1446
    Wednesday 12 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      چهارشنبه ۲۲ اسفند

      چند سخن ساده!

      شعری از

      از دفتر غربت موهوم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۹۰ ۲۰:۲۵ شماره ثبت ۵۲۳۶
        بازدید : ۱۱۸۸   |    نظرات : ۱۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر

      شمع ها،
      در گودی ی شمعدان های مجلل
      محکوم به حبس ابد شده اند و
      مورچگان بال دار شکنجه یشان می کنند!

      ***
      پروانه ها
      دیگر رنگ ها را نمی شناسند و
      رازِ چشم های کاذبشان
      ورد زبانِ خفاشان شده ست!؟

      ***
      سفیدی ی چشم هایت،
      نشانه ی آرامش ست
      بر پهنه ی لاجوردی
      زیر پوست سکوت!
      که رفیع ترین قله ها را
      به آتش افروزی فرا می خواند!

      ***
      لب هایت،
      طلایه دارِ باغ های معلق بابل ست!
      برای زندگی!...

      ***
      گل سرخی که مقصدش
      خانه ی سالمندان ست!
      ارزشمند تر از تاج گلی ست
      که مزاری را در آغوش می گیرد!

      ***
      فاصله ی من و تو
      هشت دقیقه سکوت ست!
      اگر عقربه های ساعت،
      در اغوشِ چهار صفر،
      نمُرده  باشند!

      ***
      درد،
      در آتش جانم می رقصد!
      تن تفتیده ی من، عمری ست
      مشتری و میزبانِِ باله بازان
      و دنباله دار های گداخته ای ست
      که نامی به جز " درد "
      برازنده یشان نیست!

      ***
      انگار چشم هایت،
      در انتظارِ ستارگانِ سفیدی هستند،
      تا در چله ی ابروانت
      بدرخشند!

      ***
      دلتنگ نام خویشم!
      می خواهم روی پای خود " بایستم"
      " استاد"
      چند آه رفیع تر از
      قامتِ خمیده ی من ست!
      خوش دارم تکیه گاهم تو باشی!

      ***
      گام هایت،
      تفرقه انداخته اند!
      بین این تشنه زمین،
      با جاذبه!
      برف، آیا می تواند،
      ریش بگذارد گرو؟!

      ***
      رعشه ی دست هایم
      با آمدنِ تو،
      پاسگاهِ خود را
      ترک می گویند و
      در جشنِ ماندگاری ی تو؛
      سکوت را می شِکنند!؟

      ***
      نمازِ خروس قضا شده!
      پرچین ها
      سر درد گرفته اند!
      و میخک ها مو خوره!
      گل یخ تب کرده!
      گلِ حسرت،
      شاهد ست!

      ***
      ساعتی خواهم ساخت
      از زمرُد،
      لحظه های حضورت را
      در ذهنش، فریاد،
      خواهم زد!
      تا هدیه ی تولد تو باشد!

      ***
      فقط در برابر خدا
      تا می شوم و
      پا می شوم!

      ***
      تلفیقِ گذشته، حال،
      و  آینده؛
      یک اصل است برای ترقی...

      ***
      میانسالی ی خزان
      برگ برگ می شود و
      معصومیت در نگاهِ تو
      جوانه می زند...

      ***
      وقتی با مردمکِ درد !
      به درد ،
      نگاه می کنم؛
      به جایگاه رفیعِ ،درد،
      پی می برم!...

      ***
      من شاگرد تاریخم و
      وامدار دلتنگی هایش!...

      ***
      آنگاه که درد
      نقش ایفا می کند؛
      هنر،
      جایگاهی، ندارد!؟
      ***
      پژواره
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      4