سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پایان

        شعری از

        احسان اسکندری

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۳۵ شماره ثبت ۵۲۳۰۸
          بازدید : ۵۰۱   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احسان اسکندری
        آخرین اشعار ناب احسان اسکندری

        بنام خدا
        خستگیم و زدم زیر بغلم
        دفترایی که پشتشون اشکه
        تازه بعدِ یه عمر فهمیدم:
        عشق و اینا همش فقط کشکه
        ***
        رفتنم مونده تووی جاکفشی
        من توو کوچه با دمپایی ابری!
        انتظارام و کندم از رو مُچم
        میزنم تووی کوچه ی ابری
        ***
        کاپشنم داره اشک میریزه!
        برگه هامم یه خرده خیس شدن!
        جوب کوچه تا خرخره برگه!
        این درختام «کاسه» لیس شدن!!!!!!!!!!
        ***
        گوشیم و در میارم از جیبم...
        همه چیم و «دلیت اکانت» کنم!
        بسه دیگه!!! چقد شب تا صبح
        تنهاییم  و توو گوشی سانت کنم؟!
        ***
        برگه هام و یکی یکی دارم
        میریزم توو ادامه ی کوچه
        ای بابا...
        لعنتی!
        یادم افتااد...
        دور دورا...
        لواشک...
        آلوچه...
        ***
        {کاش می شد بفهمه این روزا
        مثل قرقی بهش حواسم بود...
        آرزوم بوده آخرا یک بار:
        اول لیستای تماسم بود...}
        ***
        جلد مشکیِّ خیس دفترم و 
        میندازم تووی سطل شهرداری
        کاش می شد بخونی توو جلد و
        کاش می شد که اون و برداری...
        ***
        میرم از پله های پُل بالا
        من و یه کوه خستگی؛ با هم
        زیر لب هم علیرضا آذر:
        ...«هم نمی دانم آنچه می خواهم»...
        ***
        ***
        ***
        صحنه ی بعدی مرده شور خونست!
        کاش می شد ببینمت توو راه...
        قبر اون گوشه منتظر مونده...
        حیف که مرده ها نمیگن:«آه»...
        #احسان_اسکندری
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۴:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود
        ترانه ی زیبایی بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۶:۴۸
        درود گرامی
        جالب و زیباست
        جسارتا حضرت عشق کشک نیست خندانک
        منصور شاهنگیان
        شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۵۲

        درود بر شما

        و کلام و احساستان ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرهاد مهرابی
        شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۰۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        درود بر شما گرامی
        شعر زیبایی سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        موفق باشید

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احسان اسکندری
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۴:۰۳
        ممنون و متشکر
        خیلی محبت دارید دوستان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2