سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        اشتباه محض

        شعری از

        سروش علی نژاد

        از دفتر قاصدک گم شده نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳۰ مهر ۱۳۹۵ ۲۲:۱۱ شماره ثبت ۵۱۰۴۹
          بازدید : ۳۷۳   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سروش علی نژاد

        من و تو ساکن اینجا بودیم
        یک جزیره وسط دریاها
        قفسی بود ولی با تو قفس معنی پرواز به آزادی بود
        و من آنقدر سرم گرم تو بود
        در تن آینه ها
        من تو را جای خودم می دیدم
        چه سروری بر من
        حکم می کرد آن دم
        و من آنقدر به مدح تو شدم غرق سرور
        خود من در من مرد
        و شدم رنگ تو انگار دگر
        چو تو دلدادگی ام را دیدی
        طرح نو زد به دلت
        دل تو دلزده از عاشقی ام شد ناگه
        و به جرمی مجهول
        بزدی حکم جدایی بر من
        به سرت زد هوس آزادی
        به سرت زد هوس کوچ به دنیای دگر
        این جزیره دگر آن خانه نبود
        که تو آنجا باشی
        هوسی بود تو را
        که مرا گم می کرد
        رفتی انگار مرا پس دادی
        به تن دریاچه
        حال من ماندم و تاریکی و ترس
        آتش قلبم از این رفتن تو شد خاموش
        این جزیره دگر آن شور شعف را بفروخت
        و خرید از تو غم دنیا را
        مسخ شد یکباره
        پر سردرگمی قرقاول
        نه دگر آوازی
        نه دگر نرگس مستی مانده
        وقت آن است کمی ناله زنم
        از خودم نالانم
        که چرا آن همه درگیر تو بودم آن روز
        حال با خود چه کنم
        حال من همچو مترسک ها بود
        که نه می شد بروم
        و نه می شد گم شد
        باید این لحضه مرا سیر دهد
        سمت آینده ی نو
        که تو با آن همه رندی و کلک
        چه بدانی از آن
        دلم انگار کمی ناله ی مستی دارد
        من که مستانه زدم ناله ی تو
        چوب بدمستی خود را خوردم
        اینک انگار دگر هشیارم
        مست بودم چه بسا
        از همان روز ازل
        اسم آن هوشیاریست
        شاید این حکمت آن بی همتاست
        که مرا غرق توی بی سرپا گرداند
        تا بدانم که خسی همچو تو رویایم نیست
        تا روم سمت همو
        که کسی جز آن یار
        یار عاشق ها نیست
        چه کسی می داند
        در کدامین نفس و ثانیه ای
        روی این گنبد دوار تنش می میرد؟
        چه کسی می داند
        که چه فردا آرد
        ارمغان این دنیا؟
        حال حالم حال است
        حال حالایم را
        نفروشم به کسی
        تو برو با هرکس
        که کند حال دگر با حالت
        حال ما حال خوشی ست . . .
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ ۱۵:۲۶
        درود گرامی
        زیبا و طولانی خندانک
        منصور شاهنگیان
        يکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ ۰۸:۳۶

        با درود به شما و کلام شما ....

        موفق و پیروز باشید ...

        خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        يکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ ۱۵:۳۸
        سلام
        بسیار زیبا بود و با احساس خندانک خندانک خندانک
        حالتان همواره خوش
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3