شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر مازیارملکوتی نیا
آخرین اشعار ناب مازیارملکوتی نیا
|
- از بالاتر از خودم نگاه میکنم به تو
- به آرامی
- به انبوه امیدداران به نعره ای سهمگین از صدای ظریفم
- به یاد داری که میترسیدی از سوسک کوچک حمام با پاهای پرز دارش ؟
- چشم دوخته به دانه های آسفالت بی تمنابه عشق
- به زمین هزار شوهرخیابانهای سرد تهران
- در آن زمستان آخر
- چه بی انگیزه میرفتی ،دلتنگ زهرا خاتون ،مادر تازه رفته ات به میهمانی وداع سرطان؟
- وبی بهانه بیداری میخوابیدی در تشک نیمه گرمت در اتاق کم نورت ، نیمه روز
- نرم مینگریستی و معصوم
- به مردمکان بی رمق بابک زمانی که به دنبال سرگشتگی ات روانه بود
- به یاد بیاور
- زمانی که به خواب میرفتی با ناباوری دیدن کسان و مکانهایی که در آن بیدار میشدی
- به یاد بیاور
- سایه های بلند کابوسهایی که از تو به ارث رسید به بابک در دیوانه خانه ای که ...
- به یاد بیاور
- سرمای بین خوابیدن و بیدار شدنت در دره نای که حالا ...
- به یاد بیاور
- دختر ترکه ای دانشگاهی را که معمایی بود گذشته اش برای همه با طلاقی زود هنگام
- به یاد بیاور
- زمانی را که دست در دست بابک در کما بودی در دنیای بیداری
- و چشم در چشم مزدوران ملکه دره نای به ضرب آهنگ چکاچک شمشیرت دلمشغول
- به یاد بیاور
- نعره هایی را که در نبردگاه با صدای شکستن استخوانهای دلاورانت بی صدا میشدند
- به یاد بیاور
- آتش برخواسته از کام شباک ،اژدهایت که باور نکرده ای هنوز بودنش را که بر او سواری
- به یاد بیاور
- نیمه خون اشکهای مادران کودکان دره نای را که امید به اراده خونینت دارند در هلاکت اهریمنان
- به یاد بیاور
- سرمای نگاه ملکه دره نای را برای به دست آوردن مردمک چشمانت دراین نبرد
- و به یاد سپار هر آنچه .....
-
پرشا
نمی شناسمت ای شه بانوی بزرگ آدمیزاده ها
اوفتاده در دره نای ،بی تاب حفاظت از خون کودکان آدمیزاده
نجوایم را میشنوی به وضوح ؟
من توام که بیرون از خود کالبدم
نگاه میکنم که چه آسان در میان حال بیداری و حال خواب در گذرم به آرامی
به سرزمین افسانه ها خوش آمدی.
از من بنده ،مازیار ملکوتی نیا
به تمام خوانندگان افسانه مه آلود هاکو وپرشا
مرداد ماه 1395
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس بی پایان به سایه لطف شما بر من بنده | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.