پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر مهدی شفیعی(مسیح)
آخرین اشعار ناب مهدی شفیعی(مسیح)
|
از خواب پریدم بی هوا دیشب
لیوان آب و سر کشیدم زود
از اون شبی که بی خبر رفتی
کابوس، کار هر شب من بود
دست از سر خوابای من بردار
وقتی که دیگه بر نمی گردی
وقتی که بودی چشممو هرگز
این جوری هرشب تر نمی کردی
آروم نمیشم بی تو یک لحظه
تا خاطراتت تو دلم خاکه
تو زیر زمین خونه اون گوشه
هر چی ازت دارم تو اون ساکه
ماتیک سرخ و عینک دودیت
سنجاق سر و دستبندتو شالت
یا شیشه ی تا نیمه ی عطرت
میدونی این کاغذ چیه؟،فالت
تو زیپ کوچیک ته این ساک
این نامه و چن تا از عکساته
اینم که حلقه ت اون که میگفتی
هرجا بری هرلحظه همراته
پالتو تو با گریه بغل کردم
دست خودم نیس حال داغونم
فکر و خیالت مدتی میشه
مثل خوره افتاده به جونم
رفتی و با رفتن منو اینجا
بی روح و غمگین و کسل کردی
راستی بگو چی بیشتر از من داشت
اونی که واسش من رو ول کردی
چی شد قرارامون زدی زیرش؟؟!
می خواستی عمری پشت من باشی
روشونه هاش وقتی که خوابت برد
صب میکنه از خواب خودت پاشی؟؟!
هیچ اتفاقی بدتر از این نیس
که رو تخت دوتایی تنهایی خوابم
وقتی که خوابی پیش عشقت من
اینجا همش گریون و بی تابم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
وقتی که دیگه بر نمی گردی
وقتی که بودی چشممو هرگز
این جوری هرشب تر نمی کردی
تلخ بود
امازیبا