دوشنبه ۳ دی
اندرزهایِ جاودان شعری از جلال پورسلیمانی
از دفتر فراسویِ خیال نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۰۳ شماره ثبت ۴۹۱۲۶
بازدید : ۴۷۵ | نظرات : ۲۵
|
دفاتر شعر جلال پورسلیمانی
آخرین اشعار ناب جلال پورسلیمانی
|
ای که شتابان میروی یکدم بمان آرام شو
آرام و رام و بیصدا با قصّه ام همگام شو
اینک تو را مهمان افکاری گوارا میکنم
با خویِ تند و شیطنتهایت مدارا میکنم
فرزند خوبم بشنو از من داستان زندگی
از رحمتِ پروردگار و اینهمه بخشندگی
من نیز چون توروزگاری خردوجاهل بوده ام
رنج فراوان دیده ام که اینچنین آسوده ام
اشعارِ نابِ زندگی را بی کم و بیش از بَرَم
گر گوش بسپاری تورا تا اوج اعلا میبرم
خاکِ رَه و گَردِ زمان اندرزهایِ جاودان
آهسته ای آرام جان،اندر برم یکدم بِمان
اوجِ بهاران دیده ام از صیف خرمن چیده ام
زردی و ریزان و خزانِ عمرِ شیرین دیده ام
با من بِمان شیرینِ جان تاپند بارانَت کنم
اینَک به مهمانخانه ای مشهور مهمانت کنم
من روزهایِ تلخ و شیرینِ فراوان دیده ام
هم کرکسِ عفریت و هم کبکِ خرامان دیده ام
همراهِ کفتاران مرو همسفرهء کرکس مشو
با مهتران همراه باش و همدمِ هرکس مشو
گرگی کمین اینسو و آنسو مادری چشمش به در
با هر قدم هشیار باش و مقصدِ آخر نگر
با مرغ بحری اوج گیر و فارغ از صیّاد شو
شاهینِ صیّادت منم خورشید شو فریاد شو
من میروم اما تو میمانی و میدانی که من
روزی به پایان میرسم جسمم شود خاکِ چمن
امّا توهم مانند من روزی نشینی بر چمن
فرزندِ خٌردی در بَر و اندرز باران از دهَن
نیمی ز من آموختی نیمی دگر از زندگی
از نا سپاسی بر حذر برگیر راهِ بندگی
احوالِ نیکویِ جلال و سرخوشیِ بی مثال
از دولتِ فرزند نیک و لقمه ای نانِ حلال
یکم آبانماه۹۴جلال پورسلیمانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.