در نظرم رویِ تو،شعلهء گیسویِ تو
خاطره ها دارم از،عطرِ خوش و بویِ تو
حلقهء گیسویِ تو،سلسلهء مویِ تو
جادویِ ابرویِ تو،میکِشَدَم سویِ تو
دل شده در دامِ تو،هر نَفَسَم نامِ تو
باز شدم خامِ تو،کامِ من و جامِ تو
زینتِ بٌستان تویی،نورِ شبِستان تویی
نایِ نیِستان تویی،ساقیِ مستان تویی
مرغکِ شیدایِ باغ،مستِ غزل سینه داغ
میرود از باغبان،حالِ تو گیرد سراغ
ای گٌلِ پنهانِ باغ،راهزنِ چشم زاغ
سوی به چشمی نماند،نور شو و چلچراغ
اخترِ افلاکِ من،آهویِ چالاکِ من
خندهء شیرینِ تو،آهِ دلِ پاکِ من
مَجمَرِ دل دود و داد،دل به چه دامی فِتاد
من که به دامِ تواَم،این چه ستیز و عِناد
این چه مقام و چه سود،این چه سرانجام بود
کَی شود از غم بٌرید،نغمهء شادی سرود
هرکه در این راه شد،غافل و گمراه شد
ازهمه دنیا بٌرید ،روز و شبش آه شد
هرکه در این خانه شد،واله و دیوانه شد
همدمِ پیمانه شد،عاشق و افسانه شد
خود به چه انداختیم،بازیِ دل باختیم
ما به تمنّایِ دل،خانهء غم ساختیم
باز تقاضایِ دل،خواهشِ نازایِ دل
حٌکمِ پریشانیَم،باخط و امضایِ دل
باز هم ای دل قَرار،ای دلِ امیدوار
گر شود این بخت یار،طی شود این انتظار
جلال پورسلیمانی۲۵بهمن ماه۹۵