سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        بی نشان، تقدیم به (اسب)

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ شهريور ۱۳۹۰ ۱۶:۴۷ شماره ثبت ۴۸۹۱
          بازدید : ۹۷۳   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

        اسبِ ای اسطوره، ای تاریخ ساز،
        ای شتابنده تر از یوز و جماز،

        بی نشان! ای مظهرِ اصل و نَسَب،
        راهــــوارِِ باوقـــار و با ادَب،

        ذوالجناحِ با وفای شاهِ دین،
        توسنی سرکش، وَ گه گاهی متین،

        ای براقِ کهربایی بادِ پا،
        ای تو دُل دُل مرکبِ شیرِخدا،

        در نجابت و شجاعت سمبُلی،
        هر سبد را وانگهی تو سرگُلی،

        این اصالت را ز کی آموخته ای؟
        برد باری از کجا اندوخته ای؟

        از نجابت ذوالجناحی، با وفا!
        در شجاعت توسنی در کربلا،

        بهر زینب پیک خون بودی و یار،
        زینب و طفلان، تو بردی شام تار،

        یک زمان زآتش گذشتی بی درنگ!
        یک زمان برداشتی کوهی به جنگ!

        این تو بودی کز زمان های دراز،
        هر امیری را نمودی سر فراز!؟

        هر مدال افتخاری در جهان،
        در گذشته، تاکنون و تا به آن...

        حاصل آن خیل آمال تو باد،
        زینت آن گردن و یال تو باد،

        بی تو رستم می شدی خانه نشین،
        بی تو می افتادِ ایران درکمین،

        پس کجا بودی، سکندر با خری!؟
        شعله ور بنمودِ طاقِ گوهری؟!

        اشکِبوسی کآن همهِ پُر مایه بود،
        چون تو مُردی،طفلکی، چون دایه بود!؟

        چون اگر اسبی برایش مانده بود،
        گر نمی شد فاتح هم، او زنده بود!

        او که خوانده صیغه ی خر بهرِ اسب!
        چی ازین افکارِ زشتش کرده کسب؟!

        تا  از  اسب و خر نژادی بی نشان!
        پا نهد بر عرصه، بی مغز و جَبان!

        اسب از روزی که شد شوهرِ خر!
        شد از این وصلت، پشیمان و پکر!

        دیگر از اسطوره بودن رَم نمود!
        از نجابت و شجاعت، کم نمود!؟

        الغرض با این همه جنجال و رنگ!
        شاید او روزی رَوَد میدانِ جنگ!...
        ***
        (پژواره)

        ***

        از انیشتن پرسیدند:

        جنگ جهانی سوم را چگونه پیش بینی می کنید؟

        گفت:

        نمی دانم!

        ولی می دانم  اسلحه جنگ جهانی چهارم ،چوب  و سنگ است!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1