اسبِ ای اسطوره، ای تاریخ ساز،
ای شتابنده تر از یوز و جماز،
بی نشان! ای مظهرِ اصل و نَسَب،
راهــــوارِِ باوقـــار و با ادَب،
ذوالجناحِ با وفای شاهِ دین،
توسنی سرکش، وَ گه گاهی متین،
ای براقِ کهربایی بادِ پا،
ای تو دُل دُل مرکبِ شیرِخدا،
در نجابت و شجاعت سمبُلی،
هر سبد را وانگهی تو سرگُلی،
این اصالت را ز کی آموخته ای؟
برد باری از کجا اندوخته ای؟
از نجابت ذوالجناحی، با وفا!
در شجاعت توسنی در کربلا،
بهر زینب پیک خون بودی و یار،
زینب و طفلان، تو بردی شام تار،
یک زمان زآتش گذشتی بی درنگ!
یک زمان برداشتی کوهی به جنگ!
این تو بودی کز زمان های دراز،
هر امیری را نمودی سر فراز!؟
هر مدال افتخاری در جهان،
در گذشته، تاکنون و تا به آن...
حاصل آن خیل آمال تو باد،
زینت آن گردن و یال تو باد،
بی تو رستم می شدی خانه نشین،
بی تو می افتادِ ایران درکمین،
پس کجا بودی، سکندر با خری!؟
شعله ور بنمودِ طاقِ گوهری؟!
اشکِبوسی کآن همهِ پُر مایه بود،
چون تو مُردی،طفلکی، چون دایه بود!؟
چون اگر اسبی برایش مانده بود،
گر نمی شد فاتح هم، او زنده بود!
او که خوانده صیغه ی خر بهرِ اسب!
چی ازین افکارِ زشتش کرده کسب؟!
تا از اسب و خر نژادی بی نشان!
پا نهد بر عرصه، بی مغز و جَبان!
اسب از روزی که شد شوهرِ خر!
شد از این وصلت، پشیمان و پکر!
دیگر از اسطوره بودن رَم نمود!
از نجابت و شجاعت، کم نمود!؟
الغرض با این همه جنجال و رنگ!
شاید او روزی رَوَد میدانِ جنگ!...
***
(پژواره)
***
از انیشتن پرسیدند:
جنگ جهانی سوم را چگونه پیش بینی می کنید؟
گفت:
نمی دانم!
ولی می دانم اسلحه جنگ جهانی چهارم ،چوب و سنگ است!