سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        گرچه بی فایده اما اکنون بیاموز

        شعری از

        مازیارملکوتی نیا

        از دفتر درک نگارش نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۴۷ شماره ثبت ۴۸۸۹۱
          بازدید : ۴۹۷   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        و در آن بیست و یکم خرداد
         از زهدان دنیای مجاز آمدی با سرزمین افسانه ها و ...
         
         
        با آرزوی مرگ و در جستجوی خدایی که هرگز...
         
         
        دروازه همیشه ممهور دژ بی تسخیر دنیایم را گشودم تا دنیایت نابود تر نشود ای ...
         
         
        ...و...
         
         
        و اینک منم اینجا
         
         
        مردی که ...
         
         
        ...ومردترین مرد بود میگفتی ،آری؟
         
         
        ...گرفتن دستهای پاکش ، تجربه ناشدنی میخواستی ،آری ؟
         
         
        ...نگاه برمژگانش ، نداشتی قرار تا تجربه نامحرمی شوند ،آری ؟
         
         
        ...قدم زدن کنار سایه پهناورش ،خاری بود بر چشم تمام چشمهای خواهان مینمودی ، آری ؟
         
         
        ...افراشتن بادبانهایی پرافتخار بر عرشه پر تکاپوی کشتی زندگی بر باد رفته ات تنها بر او ممکن  میگفتی ، آری ؟
         
         
        ...ساختن دنیایی که راضی بودی به آرزومندی همه هم نشینان بر آن ، یگانه براو مجاز میدانستی ،آری ؟
         
         
        ...صدایی که کلامو ترانه بر آن را معجزه ای رویا گونه می پنداشتی
         
         
        ... گفته هایت چه زیباو بی ریشه بود و حتی بی تلنگر بهانه هایت از پا می افتاد نهالش
         
         
        ...تا پلک زدنهای آخرین نگاه های ناباورت از فتح چنین قله بزرگی، در راه پله های برقی مترو
         
         
        ...ومیدانستی که از ابتدا ، نیامده بودی که راضی بمانی به این دنیای افسانه ای
         
         
        تمام دروغهایی که بر روحانیت ذهنت روا داشتی
         
         
        جملاتی پرافتخار بود بر زبانت درزمانش
         
         
        گرچه بی فایده اما اکنون بیاموز...
         
         
        داشتن اژدها وقتی حتی قفسی به اندازه اش نداشته باشی نا ممکن است
         
         
        موشهای یقه سفید را نگهدار در قوطی کوچک داشته هایت ای...
         
         
        ...نقطه
         
         
        و اینهم تجربه ای دیگر در زندگیت.
         
         
        تقدیم به همسری که.....
         
         
         
        مازیار ملکوتی نیا
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۳
        درود گرامی
        دلنوشته زیبایی است خندانک خندانک خندانک
        مسعود خلیق اخلاقی
        سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود
        زیبا بود
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4