من دختر رخشان سرزمين مقدس
هزار زخمه بر شهر زدند عقابان شرور
در هزار پيچ جاده هاي سياه دور
هزار فرسنگ فاصله بود تا دو باره ي لبخند
دستان پر غرور من
با ياد دستان پدر
هزار فرسنگ فاصله بود تا مزار پدر
راننده ي مست مي راند جاده ي سياه
هزار فرسنگ فاصله بود تا ياس وطن
خواهيم كاشت زمين وطن با خون
تا دو باره ي لبخند
بيدار باش كوههاي وطن
هزار آهنگ رهايي داشت در قلب وطن
رخشان مادر بانوي سرزمين مقدس
زيتون مي كاشتيد در سرزمين مقدس
اما من اميد دارم
استخوانهاي تو در كهكشان ملكوت
تو در خوابهاي طلايي مني
استخوانهاي طلايي
فرشتگان وطن
در خواب هاي طلايي من
دور از وطن
در كهكشان طلايي ي ملكوت
در خواب هاي طلايي من
بر فراز كوه هاي طلايي ي وطن
باران طلايي ي وطن
من اميد دارم
استخوانهاي طلايي فرشتگان وطن
با باران طلايي
از كهكشان ملكوت
بر كوههاي طلايي وطن
من اميد دارم
به سرزمين طلايي وطن
جاويد شديد در باران طلايي
در باران طلايي
در باران طلايي
بر كوههاي طلايي وطن
حسين شفيعي
تقديم به كودكان مظلوم سوريه و افغانستان.....كه در جهالت هاي بشري بعضي از آنها جان خود را از دست دادند ونقش و نگار زيباي آسمانها و زمين را نديدند و بشريت عزادار آنهاست.