دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)
آخرین اشعار ناب مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)
|
می بینی ؟! سرک های گاه به گاه ِ نگاه ِ شهر چگونه جمله ها را وارونه قدم می زنند ، و واژه ها بزک شده با عشق ، روبان ِ مهر ، لگد مال ، ماست مال ، شعر ، آه ..... شاعر ! شاعر ! شاعر ؟!
تابیده ام شاعر بی تاب و ُ هیچ تابی تابم نمی دهد جز تب و تاب ِ تو بی تو با خیال ! خیال و ُ ... خیال ...... حالا می شود دور از تمام ِ سرک ها بلندای بانگ ِ سکوت را به رصد نشست و دوباره مرور کرد آنچه را که بی تو .... با تو .....
(شب بود ... ماه پشت ِ ابر بود .... ) به آسمان نگاه می کردیم ، آسمان پای هر ورق از دفتر ِ عشق ، پنج ستاره می چسبان د . چهار لنگه کفش نشسته یک در میان جفت به جفت هم و فاصله تنها سرمه ی چشمهای تو بود و ُ نم ِ چشمهای من ! چشمت را باز نکن شاعر صدای خروس همسایه است که صبح ِ دیروز را قضا می خواند ! هنوز مانده تا بپریم !!! تو که می دانی از ارتفاع ِ رویا پریدن چگونه زخم می زند چشمت را باز نکن شاعر ، هنوز مانده تا صبح ! چقدر دلهره دارم .... آه ...
دستت به ماه می رسد ؟! قرص ِ ماه و ُ ... زیر ِ زبان وُ .... آرام آرام آرام .....
شاید بهتر باشد بیشتر بتپم آنقدر که هیچکس جز تو نفهمد شاعرم !!! اصلا مرا چه به شاعری ، شاعر ! بگذار عریان بسوزم ! هذیان ، ژاکت ِ آرایه نمی خواهد تو بدانی کافی ست ، تفسیر باشد برای کودکان ِ امروز ، که فردایی دور تبم را به شقاوت چاپخانه ها می فروشند ....
راستی تو که می دانی ؟! پروانه ای که هرشب چشم بسته می چرخید دور ِ شمعی که در اتاق نبود چگونه می سوخت ؟!؟!
م.ی (لولی وش ) از دفتر کبوترانه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.