سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        وقتی همه خواب بودند

        شعری از

        مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)

        از دفتر اوج بی جواز نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ شهريور ۱۳۹۰ ۱۳:۵۳ شماره ثبت ۴۷۹۱
          بازدید : ۱۴۵۶   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)
        آخرین اشعار ناب مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)




        می بینی ؟!
         سرک های گاه به گاه ِ نگاه ِ  شهر
        چگونه جمله ها را وارونه قدم می زنند ،
        و  واژه ها
         بزک شده با  عشق ،
        روبان ِ مهر ،
        لگد مال ،
        ماست مال ،
        شعر ،
        آه ..... شاعر ! شاعر ! شاعر ؟!

        تابیده ام شاعر
        بی تاب و ُ هیچ تابی تابم نمی دهد
        جز تب و تاب ِ تو  بی تو  با خیال !
        خیال و ُ  ... خیال ......
        حالا می شود دور از تمام ِ سرک ها
        بلندای بانگ ِ  سکوت  را به رصد نشست
        و دوباره مرور کرد آنچه را که بی تو .... با تو .....

        (شب بود ...
        ماه پشت ِ ابر بود .... )
        به آسمان نگاه می کردیم ،
         آسمان پای هر ورق از دفتر ِ عشق ، پنج ستاره  می چسبان د .
        چهار لنگه کفش
        نشسته یک در میان جفت به جفت هم
        و فاصله تنها سرمه ی چشمهای تو بود و ُ
        نم ِ چشمهای من !
        چشمت را باز نکن شاعر
        صدای خروس همسایه است که صبح ِ دیروز را قضا می خواند !
        هنوز مانده تا بپریم !!!
        تو که می دانی از ارتفاع ِ رویا پریدن چگونه زخم می زند
        چشمت را باز نکن شاعر ، هنوز مانده تا صبح  !
        چقدر دلهره دارم ....
        آه ...

        دستت به ماه می رسد ؟!
        قرص ِ ماه و ُ ...
          زیر ِ زبان وُ   ....
        آرام آرام آرام .....

        شاید بهتر باشد  بیشتر  بتپم
        آنقدر که هیچکس جز تو نفهمد  شاعرم !!!
        اصلا مرا چه به شاعری ،  شاعر !
        بگذار عریان بسوزم  !
        هذیان ، ژاکت ِ  آرایه  نمی خواهد
        تو بدانی  کافی ست  ،
        تفسیر باشد برای کودکان ِ امروز ، که فردایی دور
        تبم را به شقاوت چاپخانه ها می فروشند ....

        راستی تو که  می دانی ؟!
        پروانه ای که هرشب
        چشم بسته می چرخید دور ِ شمعی که در اتاق نبود
        چگونه  می سوخت ؟!؟!



                                                                                                          م.ی (لولی وش )  از دفتر کبوترانه
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4