سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 16 تير 1403
  • روز ماليات
1 محرم 1446
  • آغاز سال yyyy هجري قمري
Saturday 6 Jul 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    شنبه ۱۶ تير

    یار جوزانی

    شعری از

    هوشنگ زاهدی

    از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۲۷ شماره ثبت ۴۷۳۵۳
      بازدید : ۴۸۵   |    نظرات : ۲۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر هوشنگ زاهدی

              
    ز عشقِ یارِ جوزانی سرایِ دل گلستان شد
    خزانِ عمرما پایان شکوفا چون بهاران شد
    بلطفِ رویِ چون ماهش فتاد آن طلعتی برمن
    قمر در آسمان پنهان چو این ماهم نمایان شد
    ز تیرِ نرگسش در دل چنان حالی پدید آمد
    تو گویی ازمسیحا دَم که مرده صاحبِ جان شد
    شد اندر سینه ام ناگه ز عشقش آتشی برپا
    که بینِ شعله اش هر دَم جگردرحالِ بریان شد
    زِ می کُن جامِ من ساقی بلطفت درچنین روزی
    حدیثِ شیخ و فردایش کنون بر ما شکوفان شد
    مرا زان باده و کوثر بهشت و حوریان گفتا
    بیاد از دوریِ یارم سرشکم همچو باران شد
    در این محفل چنان شوری بُوَد با یار وباساقی
    که اختردر سما گل هم میانِ سبزه رقصان شد
    به مهرِ زاهدی سر شد جفایِ چرخِ گردون هم
    فلک ازنظمِ پُرنغزش براو همواره رحمان شد
    ۴
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۷
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درودددددد
    زیبا ودلنشین بود خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۲۰:۲۴
    درود گرامی
    غزلی زیبا و دلنشین خندانک خندانک خندانک
    مجنون ملایری
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۴۰
    با سلام جناب حریفی بسیار خوب سروده اید موفق باشید
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۰۸
    قمر در آسمان پنهان چو این ماهم نمایان شد
    .......................................درود گرامی خندانک خندانک خندانک
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۱۰
    سلام جناب زاهدی . بسیارزیبا بود بزرگوار .
    نیره ناصری نسب
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۲۷
    ز تیرِ نرگسش در دل چنان حالی پدید آمد


    تو گویی ازمسیحا دَم که مرده صاحبِ جان شد
    خندانک خندانک خندانک
    درود جناب زاهدی گرامی و بزرگوار

    بسیار عالی بود غزل زیبایتان
    جان در جهانی آمد گویی تو از لب یار آتش به جانی آمد
    مرحبا بر شما و قلم زیبایتان خندانک خندانک خندانک خندانک
    صفیه پاپی
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۵۱
    ................ خندانک خندانک خندانک ................
    زیبااا و دلنوااااز بود همشعر خوبم خندانک خندانک خندانک
    هزاراان درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ............... خندانک خندانک خندانک .................
    تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:
    تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می‌کرد.
    به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد، فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکی‌ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
    خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
    مرد خردمند اضافه کرد...
    اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
    مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
    مرد خردمند از او پرسید:«آیا فرش‌های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
    جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
    خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
    مرد جوان این‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف را، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
    خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
    مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
    آن وقت مرد خردمند به او گفت:
    «راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق(کنایه از عمر) را فراموش کنی»
    در پناه حق خندانک خندانک
    مهدی حریفی
    يکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۵۵
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بر شما...مرحبا ..زیبا سرودید
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0