پنهان میکنم قلب شکسته ام را
پنهان میکنم دردم را
پنهان میکنم اشکم را ،
مثل باران روی گونه هام
گفتی ، من خوب هستم ،
وقتی که پنهان کردی خود را ز من.
احساساتم تکرار نمیشه ، درون آتش میسوزم
گناه ، آخرین آرامش من است
و یک دیوار بین من و این جهان فاصله دارد.
سقوط میکنم از بلندای این دیوار
تنهایی مرا میخورد ، زندگی بدون پایان
ترس مرا فرا میگیرد ، سالها میگذرد.
و من در انتظار تو
خودم را در آغوش میگیرم
نه چندان با لطافت نه چندان با محبت ،
نمیدانم ، زندگی ام یک تراژدی مبهم است
یا من خیلی گیج شده ام
من مردی هستم که در حال سقوط است
من را نادیده گرفتن ، فرصتی به من ندادن
و من روی زمین و پلی به سوی اینده هستم..
صدمه دیده ام ، توسط دو نفر ،تنهایی و چشمان تو.
نمیتوانم تحمل کنم تنهایی را
و تو که چشمانت باعث جنگی ،
میان منو زندگی گشت.
آری من مردی عاشق هستم که در حال سقوط است.
اگر او مرا صدا زند ، من نخواهم شنید.
راه برگشتی ندارم ، آمده ام به جنگی دشوار.
هیچ چیز معلوم نیست ، تحت فشارم ،
روی تختی که دستانم را بسته اند و مرا دیوانه خطاب میکنند.
گفتی ، من خوب هستم ،
وقتی که پنهان کردی خود را ز من.