تا که برافروخت جام ، عشق علیه السّلام
داد به مستـــان پیام ، عشق علیه السّلام
ساحت میخانـــه را ، گلشـــن توحیــد کرد
با نفس مشک فــام ، عشق علیه السّلام
نــاهــــی بیـــدار را ، داد بــــرات حضـــور
آمــــر حی لاینــــام ، عشق علیه السّلام
رتبـــه ی پیغمبــری ، یافـت ز نیک اختری
بـــرد ز دلهـــا ظلام ، عشق علیه السّلام
زهد ریا را نخست ، کرد به عــزم درست
بر همه یاران حرام ، عشق علیه السّلام
زاغ تفرعـــن بـــه بنـــد ، بــا یدبیضا فکند
کبک بهشتی خرام ، عشق علیه السّلام
از شررستــان شـــر ، لاله بـــر آورد سـر
بـــا دم خیـــرالانام ، عشق علیه السّلام
ساخت چو از می وضو،کردبه میخانه رو
داد به رندان سلام ، عشق علیه السّلام
در قـــدح اهـل درد ، دُرد صمیمانـــه کرد
ساقی کأس الکرام ، عشق علیه السّلام
وسوسه کاران عقل ، بنـده ی خاص ویند
تا که دهد بـار عـام ، عشق علیه السّلام
پختــه شـــو ار عاشقی ، راهرو صادقی
دست نگیرد ز خام ، عشق علیه السّلام
مطلع حسن ازل ، تا به ابد بود و هست
شاعر حسن ختام ، عشق علیه السّلام.