صبحانه

تو با من باش


این یک وعده را


تمام جهل را


به خوردت می دهم!


درودد
زیبا بود برادرخوبم

سرم گرم آسایش است
روی اجاق نفهمی ...

به راستی که دانستن مسئولیت میاورد ...
اندیشه های نابی دارید!
درود و تحسینم را پذیرا باشید دوست بزرگوارم

درود بر شما

سلام و ادای احترام
درود بر شما برادر خوبم ...لذت بردم و عذرم را بپذیر اگر دست درازی در شعرت کردم چون ذوق و لذت آفرید برایم هرچند فکرم به زیبایی شعرت عمل نکرد...

سرم گرم آسایش است
روی اجاق خواب آلوده ای
شعله می کشد زبانه های مغزم
کله پاچه ی بی عاری من
خوردن دارد
اگر صبحت را
آغاز کرده ای با آهی سرد
قند دانایی را
مزه می کنم سپس می نوشم
چایی تلخ و سرد عمل را

سلام بر دوست برگوار

بسیار زیبا و دلنشین مرحبا

لذت بردم

به کلبه اشعار فقیر دعوتید
یا حق