يکشنبه ۲ دی
محکوم شعری از سعید علی زاده
از دفتر بازیچه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۳۶ شماره ثبت ۴۶۷۶۴
بازدید : ۹۷۴ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب سعید علی زاده
|
چون بیدکی مجنون دلم همواره می لرزد
با اینکه هستی ... بی کس و آواره می لرزد
مثل کسی که موقع جنگ است و می بیند
در خانه اش افتاده یک خمپاره ... می لرزد
چون مادری که بچه اش مرده... زمانی که
می بیند او یک بچه در گهواره ... می لرزد
مانند مردی که ندارد پول و بیکار است
از شرم فرزند و زنش بیچاره می لرزد
یا مثل آن اعدامی در انتظار مرگ
پلکش چو می آید به هم یکباره می لرزد
مانند طفلی گمشده در ازدحام ... از ترس
با گریه ای بر پهنه ی رخساره می لرزد
می لرزم و می لرزد این دل میکنی باور؟
یک روز می میرم من از دست تو و آخر
تو می رسی بر آرزویت ... درشبی سرد و
دیگر نمی بینی منِ رنجورِ پر درد و
من می روم در برزخی از خاطرات تو
یکبار دیگر روزی از نو .... روز هم از نو
هستی تو اما نیست قلبت بامن و رفته
ده روز زجرم می دهی گاهی به یک هفته
هستی تو اما نیستی بامن...چه دوری تو
این سوی دنیایم من ...آن سویی چجوری تو؟
دیواری از سنگ است بین ما و دلگیرم
از بس دلم تنگ است گاه از زندگی سیرم
مانند محکومی که حکمش چند بار اعدام...
می میرم و می میرم و می میرم این ایام
می میرم و می مانی و یکبار دیگر هم
می بینی ام در ورطه ای از رنج و از ماتم
یکبار دیگر این دل پر شور می لرزد
می میرم این بار و تنم در گور می لرزد
قبر خرابم می شود چون لانه ی جغدان
هر دم دل از آوای بوف کور می لرزد
چون گوشتِ چسبیده ای بر استخوان قلبم
با ضربه های محکم ساتور می لرزد
آزار کم کن بر من و این را بدان حتی
با لحظه ای دوری دلم ناجور می لرزد
با من بمان ...بامن بمان ...بامن بمان... با تو
شبهای تاریک ای که هستی نور ...می لرزد
#سعید_علی زاده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برادرخوبم
بسیارزیبا بود