دزد متّقی
نیمه شب دزدی در آمد آن سرا
مست و خندان دید صاحبخانه را
صاحب آن خانه سر مستی نمود
با شراب ناب هم دستی نمود
دزد نادان در سرا آشفته حال
می دوید هر سو پی نان حلال
صاحب خانه چو دید آن حال او
دل بر او سوزاند و بر احوال او
بانگ زد مهمان ما گردیده ایی
از شراب ما بخور چون دیده ایی
مست خَمر بی مثالم شو عزیز
زین مبارک حال، هرگز نی گریز
دزد گفتا توبه کردم از شراب
نقشه ی ابلیس بنمودم بر آب
بر سر منبر شنیدم این شراب
دام شیطانی بود عالیجناب
هر که با مستی جماع یار شد
نطفه ایی سازد حرام و خار شد
می برم اثباب صاحب خانه را
از برای همسر و دردانه ها
خمس آن را می دهم گردد حلال
هم ذکات مال را اندر مجال
گر خدا قسمت کند حج می روم
راه خود امروز من کج می روم
توبه خواهم کرد آنگه نزد دوست
راه حق را برگزیدن آرزوست
صاحب آن خانه با بانگی درشت
آفرین گفت و به هم بر کوفت مشت
گفت: او را نان دزدی شد حرام
هر حرامی خمس آن باشد حرام
ارتزاق حج ز دزدی می بری
پرده های توبه یک سر می دری
مال ما را می بری بی اذن ما
راه حق اینگونه داری کدخدا؟
گر شرابم راه شیطان می برد
دزد را ابلیس فرمان می برد
همچو شیطانی و شیطان بنده ات
نیش بر ما می زنی با خنده ات