يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
|
بشنو ای سنگ که آن یار توانم همه برد
بشنو ای باد که آرامش جانم همه برد
آن سیه چشم که میداد مرا شهد و شِکر
رفت و دنبال خودش قند روانم همه برد
او که روزی سرِ سجّاده مرا کرد اسیر
مُهر و سجّاده و تسبیح و اذانم همه برد
رهزنِ گردنه چون دامنم آورد به چنگ
ساربان و رمه و اسب و شبانم همه برد
مهر تابنده که میداد مرا رنگِ کمان
رفت و از قامتِ جان رنگِ کمانم همه برد
در بهاران طرب از تازگی گلشن و باغ
عشق و دلدادگی از فصلِ خزانم همه برد
مشتری چهره بر افروخت به اقبال نکو
رونق و گرمی بازار جهانم همه برد
گرچه بفْروخت دلِ خونشده ارزان و برفت
به تطاول ثمر از عُمرِ گرانم همه برد
بس کُن«ایمان»و دگر زخمه بر این چنگ مزن
سیل اشک آمد و اکسیرِ بیانم همه برد
شرح این عشق کُنم با دلِ سنگ و دَمِ باد
همدم و مونسِ چون ، یارِ چنانم همه برد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برادربزرگوارم
بسیارزیبا بود