يکشنبه ۲ دی
شب سرد شعری از عبادی بابی
از دفتر غزل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۵ ۲۳:۱۳ شماره ثبت ۴۶۱۲۰
بازدید : ۵۶۲ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب عبادی بابی
|
شبها که سردم میشود یاد تو را تن می کنم
در خاطرم هستی و من احساس بودن می کنم
دستی بزن رقصی نما ،شادی برایم هدیه کن
عمریست من دور از توام ،همیشه شیون می کنم
جان را نگهبان میکنم دل را به نامت میزنم
چشمم اگر بد تا کند محروم دیدن می کنم
چون شمع میسوزم ببین ، میسازم اما نیستی
فقط برای دیدنت قصد شگفتن می کنم
ای زندگی شرمنده ام از بی کسی ها خسته ام
گویا که بعد از رفتنش احساس مُردن می کنم
رفتی وقسمت شد چنین ، من هم مسافر میشوم
تو در کنار یار خود ، من قبر مسکن می کنم
گویا که بیت اخرم با قاصدک شد هم نشین
ای قاصدک تنها مرو من عزم رفتن می کنم
عبادی ش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غزلی ناب و زیباست