پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
آخرین اشعار ناب رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
|
« دون خوانِ من »
دامان وابگیر دون خوانِ من
ولو خدایخانه تویی !
آتش امّا
از رخنه های قلبم
رخشه ، رخشه می چکد ...
دخترکی در من خزیده که مدام
آه می کشد از خاطره سوزیِ کبریت هایِ آخِرش ...
ـــ رخْ آلایِ دلارامِ منی
نازْخو آتشْ سری نکن !
وابده خیالِ خامْ سوزِ مردهْ پسند را ؛
شاهوَردِ پریشانی ام
بر شانه ، شعله نیفشان
آن شانه دست هم
که نمی خواهدش به خرامی رام،
دیگر
و نباشدش باز به شب هایِ دراز؛ خانه به ناز ...
ـــ مژکْ آژنِ شبْ شکافِ تو
بر فرقِ دلِ آفتابناکِ من
چشمکْ افشان ستاره را ماند
بر شبْ آکندگیِ لُخت کهکشانی تهی پیکر ؛
شامگَهان
ازبرایِ آبِ پاکِ ریخته بر دستم
چه خواب هایِ شسته رُفته که تا صبح
بر بالشِ تنهایی ام تراوا نیست !
آذرْ آغارده را که شنیده ست ؟!
آتشِ خیس ... !
که دیده ست ؟!
ــــ کوکب آمایِ شبم !
اکنون که کوره هایِ خشم کورند ،
لیک تو دامان وابگیر
خویش کامِ من !
چرخ می چرخد وُ
کارگاه جهان را
آن مایه نیست که سرمایه شود
می سوزم امروز من وُ فردا ...
آه ...
بدرود دون خوانِ من
تو که نیک بر باد می دهی !
عمری پیش تر از مرگِ پای آگیش
بیا
ببر
خاکسترش را با خویش ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دون خوان : لاابالی افسانه ای! کنایه از یار بی وفا
خدایخانه : خانه خدا ، صاحب خانه
رخنه : سوراخ ، شکاف
رخشه : جرقه آتش
رخ آلا : سرخ روی ، کنایه از دلدار خشمگین
نازخو : کرشمه رفتار، پر افاده
آتش سری : غضب بسیار، نابردباری، خشم سخت
خام سوز : آنچه بر اثر تندی آتش ظاهرش بسوزد و باطنش خام بماند
شاهورد : هاله و طوق و خرمن ماه
خرام : رفتار از روی ناز و زیبایی
مژک آژن : دوختن با مژگان چشم
شامگهان : شب هنگام
تراوا : تراوش کننده ، نشت کننده ، چکه کننده
آذر : آتش
آغارده : خیسیده ، نم کشیده
کوکب آمای : ستاره آرای ، ستاره چین
پای آگیش : آنکه به پای آویزد،پای پیچ ، کنایه از ملتمس
|
|