دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر رحیم نیکوفر ( آیمان )
آخرین اشعار ناب رحیم نیکوفر ( آیمان )
|
🍃🌹🍃🌹🍃
یکشب سوالی
پرسیدم ازآن شمع ،
زآن عشقِ حقیقی
گفتا به اشاره که بجویم ؛
کِرم به پیله در چه فکریست
پرتوِ نور زد آن شمع
بر آفاقِ اندیشه ام آنشب
نشاند به لبم انگشتِ حیرت
که خدایا !
این عشق چه ذکریست !
گفتم ای شمع
پروانه به دورت نگران سوخت بالش
گفتا تو چه دانی ؟ هیس !
من سوزم و او دعوت شود اینجا
خنده بر خود زدم و شمع ،
به لبش بود تبسم
سوخت
سوخت
سوخت تا به سحر
و چنین بود
سخنِ خاموشی اش آنشب
عاشق به دلش گر سوز باشد
عاشق به دلش گر سوز باشد
عاشق به دلش گر سوز باشد
سوختن است عشق حقیقی
🍃🌹🍃🌹🍃
رحیم نیکوفر
یک سایه ی درخت نارون
یک خلوت
و یک کمی تنهایی کافی ست
تا بروبم با جاروی عاشقی
غم از تنِ واژه های دل
و شعری بسرایم
برای نامت
کجاست حرف ع
کجاست حرف ش
و کجاست حرف ق
نیکوفر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برادربزرگوارم
بسیارزیبا بود
دومی زیباتر
خوشحالم که بازم با سروده های زیباتون هستید برادرخوبم