زیره کرمان

سلام وخوش آمد جناب مکنون بزرگوار....خوش حالم دوباره خواندم از قلم توانای شما

درود برادربزرگوارم
غزل زیبایی بود


دانش پاك در دلهای ناپاك قرار نمی گیرد.سقراط

درود بزرگوار
بسیار زیبا و دلنشین بود
آه از روزنه ای کز دل تاریکی شهر

فقر از شهر دلم یک شبه ایمان ببرد

آفرین زیبا با پایانی زیباتر

مطلع غزل
بوی پیراهنت از مصر به کنعان ببرد....
عزیزان در صفحه من درست مشخص نمیشود ..ببخشید

هزاران درود برادر عزیزم

خیلی خیلی قشنگ بود.بی اغراق

خصوصا پایان شعر

مرحبا

درود بر شما
زیبا بود

دشت خالی شد و گرگان به صدا آمده اند
زوزهٔ گرگ کجا تا دل چوپان ببرد
دوست عزیز و شاعر گرامی جناب مکنون بسیار خوش حال شدم از دیدار دوباره شما و اثرتان... جای شما همیشه در نبودتان خالی است .
دشت خالی ... اشاره ای بسیار ماورایی به حقیقتی است که آدم ها از آن معمولا غافل هستند. اثر شما دلشین بود و ارزشمند.
و دیگر اینکه در کنار نوشته ام لطف کردید و اظهار محبت کرده بودید و چون علامت پاسخ در زیر نوشته شما نبود در اینجا از شما تشکر می کنم و بسیار سپاسگزارم. برقرار باشید و سربلد و درود بر شما

سلام بر شاعر زیبا کلام
عالی بود آفرین