زندگی در این روزگار
در این دنیا که بدها گشته اند خوب
از آن بد گشته ام ،چون خوب هستم
چو شیران روبهان ،روبه شده شیر
بخندم من، تو پنداری که مستم
خروسان چون گزینند سیره مرغ
خروسی آمده اندر نشستم
مرا گویند چون مرغی نمایی
به افلاک آورند خاک الستم
بیا چون ما بده دم را تکانی
که از این ارتعاش در ناز هستم
از آن روزی شدم صاحب زر و سیم
که خود ساکن شدم،از دم بجستم
ولی این ارتعاش،انسانیت نیست
نگشتم مرتعش،ای ناز شصتم
چرا هستم تهی دست زمانه
ویا چون دیگری خود را نبستم
از آن بی دولت و خوار و نزارم
که از دستمال خالی هست دو دستم
تملق هست از پیمودن آز
به دست خود من این بت را شکستم
نکوهش کردن و دیگر پرستی
از آن باشد که من یزدان پرستم
چو من گویم سخن از عدل و انصاف
به حق می ننگرند،گویند خر هستم
نی ام چهره چو غَرم و باطنم گرگ
چو کیخسرو از این گرگی گسستم
بیا رستم که بد مردی شده مد
بیاد تو از این آفات رَستم
خدایا وارهانم زین هیاهو
بکن شیرین زبان چون کَبَستم
________________________
نی +ام=نیستم
غَرم=بره،
کَبَست=تلخ ترین گیاه،
درود برادرخوبم
بسیارزیباست
احسنت