يکشنبه ۲ دی
باران شعری از عباس بر آبادی
از دفتر رویش نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۰۷ شماره ثبت ۴۲۹۲
بازدید : ۸۶۸ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب عباس بر آبادی
|
امروز صبح باران بارید و کمیابترین لحظه ذهنم در ناودان جاری شد
احساس با ضرباهنگ مدام باران از سقف دلم چکه می کرد
در سبکی سیال ذهن زیر شوق تند رگبار شایدهایی مدام خواهش کودکانه به صحن خیال دوید
فصل دلتنگی است فصل خانه تکانی ذهن آشنایی دیروز می گفت: باید پنجره ها را عوض کنم رو به خاطرات گذشته باز می شود دلگیر است
اما من فکر کوچم از این همه شایدها و بایدها ساکت و تکراری کلاغهای بی خبری دل کاج را می لرزانند باد بی خیال دل تنگی کاج موهایش را شانه می کند صف دلتنگی پایانی ندارد اگر از ایکاشهایی مبهم شروع شود به شاید هایی مدام ختم
امسال سال عجیبی بود مادر قلبش را عمل کرد در تنهایی پدر چشمانش را در سکوت پیرمردی که هر روز نمازش را سر وقت در مسجد سر کوچمان میخواند مرد
و من باز فراموش کردم راز زیستن را بی عشق به بحث بنیشنم با دخترک نابینایی همسایه
یاد بگیرمحل معادله چند مجهولی را بفهمم چند معادله چند مجهول قابل حل است
هنوز هر بر راه بیمارستان را گم میکنم بند انداختن چمنها را فراموش و بدتر هنوز به تئوری داروین شک دارم
باز جایی شکرش باقی است همه نامه هایم را پست کرده ام و هر روز سر یک ساعت صندوق نامه را خالی
پستچی آدرس نامه ها یم را از بر است خطم را خوب می شناسد و اصرارم را به نوشتن یک نامه تکراری
باران باز می بارد مثل پارسال ؛ سال پش از پارسال ؛ مثل هر سال سالی جدید در راه است فراموش نکنم اداره پست فردا تعطیل است نروم پشت در بمانم؛مثل پارسال؛ سال پش از پارسال
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.