چهارشنبه ۲۸ آذر
راز ..... شعری از محمد_نوروزی
از دفتر نازنین نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰ ۰۴:۳۵ شماره ثبت ۴۲۷۱
بازدید : ۹۵۶ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب محمد_نوروزی
|
سالهایست که میبینم من سرد و آرام از این کوچه گذز داری تو در نگاه تو غمی است نمیدانم چیست ؟ آنکه آزرده نموده دل تو آیا کیست ؟
کاش میشد به من میگفتی چی کسی چشم ترا گریان کرد چی کسی هر روز صبح ابر غم شد به سرت باران کرد
کوچه بازهم خالیست سرد و افسرده مرا میبینی میروی تاکه غروب بر گردی میروی تاکه به قربانی کشی روزی را و شبی را مقدس داری
توکه تنهائی را خلوت عشق و وفا میدانی وای آن راز نگاه تو مرا غمگین ساخت بخدا زندگی زیباست زیبا میشود شیرین ساخت
کاش میشد به من میگفتی راز غمگینی چشمان قشنگت چی است ؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.