سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        دخترک

        شعری از

        عاطفه فلاح

        از دفتر اشک ها و لبخندها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ ۱۴:۱۱ شماره ثبت ۴۲۳۸۵
          بازدید : ۶۷۸   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عاطفه فلاح

        صدای ارسالی شاعر:
        آسمانت ابری
        دلت صاف و کبود !
        بگو یکبار دگر
        یکی بود یکی نبود
        جز خدای آسمونا و زمین
        کنار یه دل تنها و غمین
        غیر اون خدای خوب و مهربون
        همون که برکت میاره خونه مون
        هیشکی نبود
        آسمانت صاف
        دلت دریای نور
        یکی بود یکی نبود
        زیر گنبد کبود
        توی یه شهر غریب
        توی دنیایی عجیب
        دختری بود
        دل تنها و کبودش جز خدا کسی نداشت
        توی قلب کوچیکش ،هر لحظه امید می کاشت
        خدا جون لبخند زنون
        آروم آروم
        اومد توی خونه شون
        یه بغل گل،پر از عشق و صفا
        یه بغل مهربونی و وفا
        گذاشت رو پنجره ی دلواپسی
        کنج اون یه قاب عکس کاغذی...
        دفتری بود...
        توی دفترش پر از نقاشی بود
        رویای رنگیشو هر شب می کشید
        با نور چراغ خوابش،اونارو رنگی می دید
        روزا شب می شد و باز،شباش یه صبح
        یه روزی از این روزا
        توی باغ با بچه ها
        روزای کودکیشو ورق می زد
        لب ِ خندون
        چشم  ِ گریون
        خاطرات مرور شدن
        تو وجود دخترک،غرور شدن
        دخترک لباشو داد به آسمون
        تا که لبخند و بیاره ،به روی صورت اون
        چقَدَر شادی به چشماش میومد
        این همه غم،کی به قلب ِ اون اومد!؟
        دخترک چشاشو بست و گریه کرد
        چون دیگه غم از دل اون گله کرد
        گریه هاش از روی شوق بود نه غماش
        دیگه هر روز خنده بود روی لباش
         
        عاطفه فلاح
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0