دفتر پند و داستان
تقلید از دیگران
داستانی ارج آن خوب و عیان
از خیال است و، پراز پند و بیان
برزگر بود و دو تا خر داشت او
قصد رفتن در سفر بگذاشت او
با خودش باری نمک بود و گران1
همچنین یک بشکه خالی بس کلان2
اولی بار نمک را بار کرد
دومی آن بشکه را احضار کرد
فصل گرما بود، سوزان و شدید
مثل آن هرگز به عمرش کس ندید
اولی بد جور صبرش طاق شد
برکه ای از آب دید و عاق شد
در همانجا وارد تالاب3 گشت
مدتی ماند و نمک ها آب گشت
بار سنگینش دگر پشتش نبود
دومین خر گشت پر رنج و حسود
قصد تقلید از رفیق و یار شد
بی محابا4 وارد انبار5 شد
بشکه هم پر شد ز آب و شد ثقیل6
غرق آنجا شد بدین نحو آن ذلیل
این همان تقلید ناشایسته بود
جان خود را داد بیچاره چه زود
عزم و تصمیمت چو باشد مال خود
آن نشانی از نیاز و حال خود
سروده ای از صادق عماری - 20 آبان 1394
1 – گران = سنگین
2 – کلان = بزرگ و پر حجم
3 - تالاب = برکه
4 – محابا = احتیاط و ملاحظه
5 – ا نبار = برکه و استخر آب
6 - ثقیل = سنگین