سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 26 فروردين 1404
    17 شوال 1446
      Tuesday 15 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        سه شنبه ۲۶ فروردين

        یاد آن روزهاا

        شعری از

        ولي الله فتحي (فاتح)

        از دفتر عشق نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴ ۱۳:۳۵ شماره ثبت ۴۲۱۰۷
          بازدید : ۴۳۴   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ولي الله فتحي (فاتح)

        به نام خداوند عشق
        ........................
        یاد از آن هوای بارانی!
        در کوچه پس کوچه ­های شوق می­ گشتیم
        زیر پاها صدای خش خش بود
        خش خش برگ­ های طلایی و سرخ
        هم که بارِشِ ریز ابر خزان
        ظاهر آرام و در درون طوفان
        گام عشق بود و گام مستی بود
        در پس گفته­ های من
        ...............................امّا
        در جوابم گفته­ های تو گنگ
        ............می­ چزیدم به نم نم باران!
        گاه نسیمی و بوی نایی بود
        بهر این دل عجب هوایی بود
        من کشیدم سخن به زیبایی
        ...............تو کشیدی سخن به رؤیاها
        سخن من پر از تمّنا بود
        ..................سخن تو حدیث و رؤیا بود
        بود در میانِ هر کلامم راز
        از عطش­ های دل
        ...................ز سوز و ساز
        جان باور به باوری دیگر
        تا افق­ های گرم و سرمستی
        ........ ..........ره گشود تا ورای ایمانم
        هم­چنان گرم که پنجه ­ی احساس
        ..............می­ فشردش پنجه­ ی جانم.
        پنچه­ های تو نیز در این دست
        نبض احساس تند و گاه، شکست
        گاه می ­شد تنور جان آتش
        ...............شعله­ هایش به تا زبان جاری
        نرم دست تو هم­چنان در دست
        ...............پاک و بی­ غش زهر خطا، عاری
        بر دلم گفته­ های جانسوزت
        ......گاه می­ شد رها و گاه نشست
        ....گه خراشید، زمانی هم بشکست
        مخمل دل اسیر بود و داشت نیاز
        دل تو نیز چنین بود ، ولی که
        ...................................حسرت ناز
        ظاهرت را نما، دروغین داد
        ...........لیک درونت هوای دیگر بود.
        بود هوایی که گام برتر بود.
        .....ظاهرت ناز و باطنت پرواز
        .....................تا فراسوی قله­ ی اعجاز.
        یاد از آن هوای بارانی!
        نی که باران که عشق می ­بارید
        ....................از سخن­ های گرم و بس زیبا
        کوه یخ آب می­گردید
        ..............................از شعاع گرمی دل­­ ها
        عشق زاییده بود و جوشش داشت
        .....بر دلامان که راه کوشش داشت
        راه پاکی به پاکی باران
        یاد از آن هوای بارانی!
                             یاد از آن هوای بارانی!؟

         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1