ماه از تو واهمه دارد
ماه از تو دارد واهمه چون رُخ نمایان میکنی
شب از خودش بــیزار ، تا گیـسو پریشان میکنی
تشکیل شد از بیدلان صف ها ی طولانی و من
بیش از همه شیدای تو ، یک بوسه مهمان میکنی
*
مهربان آغوش تو سر چشمه آرامش است
لرزش لبهای من از التهاب خواهش است
حال ، بگذار عاشقی آموزم از آغوش تو .؟
شاهد پیوندمان دریا ومهر تابش است
*
درفکر تو بودم نفسم داغ تر شد
دل سوخت عطش در لب جان بارور شد
افتاد به لرزه همه ارکان وجودم
برگرد رگ آماده اجرای خطر شد
*
این جاده ای که نمی بینم انتها
تنها منم که تو دور از دلش شدی..؟
قلبم تُهی ز تو در لابلای غم
دارد گلایه که تو مشکلش شدی
*
چهره معصوم تو بر من خدایی میکند
می نشیند سجده ات جان ، دل گدایی میکند
اختیار از من ربوده مهربانیهای تو
هر نگاهت صد من از من ها فدایی میکند
*
عشقت جهانم بود رفتی که برگردی ..؟
نامت نشانم بود رفتی که برگردی
دریا حسودی کرد ، از من ترا دزدید. .؟
دردت بجانم بود رفتی که برگردی
*
چشمهای مهربانت می نشیند تخت جان
می کشاند تارو پودم را بدنبالت روان
می نویسم صد غزل تا قافیه چشمان توست
من ترا گل می نهم نام و خودم را باغبان
*
خلوت مطلق من دغدغه بازار توشد
دفتر حوصله ام بستر پرگار توشد
بر سرت شال سیه کردی ورفتی ز برم
سهم من از تو فقط سایه دیوار تو شد
*
ازبس دلم شکسته ز هر خار و هر خسی
زانو بغل گرفته ام از درد بی کسی ...؟
در امتداد خزان برگ مرده ام ، بیجان
طوفان قیام کند آیا ، به داد میرسی
*
گرچه طبعم به غزلبازی خود می نازد
سخت ترین قافیه را روی مه ات می سازد
وای بر حال دلی که به تو اُفــتد چشمش
خویشتن را به رُخ ات زِ صد جهت می بازد
*
قاسم پیرنظر " سلیم "