گناه آدمی
آدمي را جنس او از ذات اوست
ذات او هم حاصل ذّرات اوست
آنچه مي بيني تو امروزش كمال
صد ز پيشين است و يك آمد زحال
جّد او را بين چه سان آمد به كار
با طبيعت چون در آمد آن نگار
بهر یک کف نان چه زحمت داشت او
آب را بنگر چه سان برداشت او
در تنازع بهر ماندن در جهان
بنگر او و نسل پيش اندر چنان
بعد از آن بنگر كه چون آمد ظهور
نقش مادر بين، پدر بنگر ز دور
پس ببين او در جواني با كسان
آن رفيقان، دوستان يا ناكسان
چون گذر كردي چنين، در كار شو
با چنين آدم كمي همكار شو
صاحب كارش ببين و همرهان
ظلم هر يك بنگر و يا مهر آن
پس قضاوت كن تو رفتاري از او
با تمام آنچه دانستي از او
اين چنين گر با بصيرت بنگري
گر خطايي سر زد از او بگذري
آدمي شايد بگردد آن یزید
هم چنان شيطان که سفلا برگزید
ليك اندك آدمی گردد چنین
باقی مردم نگردد این چنین
اين گناه ما نه از امروز ماست
اين امانت از نياكان دست ماست
چون گناهِ غير بر من بار شد
كار من آسان و ره هموار شد
چون گنه بارم شد از پيشينيان
رّب من بر دارد اين بار گران
گويدم فرزند آدم پاك شو
پس به سوي ما درآ در خاك شو
من بميرم بعد از آن اِذنِ رحيم
ارجئي چون گوید او، ما در رهیم
اي خوش آن هنگامِ رحلت سوی او
پای کوبان می دوم در کوی او