يکشنبه ۲۷ آبان
خزان فراق شعری از حسام الدین مهرابی
از دفتر پاییز نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴ ۰۰:۵۶ شماره ثبت ۴۱۷۶۹
بازدید : ۴۸۵ | نظرات : ۳۲
|
دفاتر شعر حسام الدین مهرابی
آخرین اشعار ناب حسام الدین مهرابی
|
دیگر بس است هرچه به عشق تو سوختم
عقل و دلم به غمزه ی ناز تو باختم
هر لحظه ای به بزم رقیبان بدیدمت
دل گفت کور باش و زبان هم بدوختم
عقل از تو بر حذرم داشت ٬ لیک من
تحت لوای دل نه سر از پا شناختم
از ابتدا سر سازش تو را نبود
بیچاره من که به امید سوختم
هرگز بنا نبود رسد آن بهار وصل
بیهوده در خزان فراقت گداختم
در این شکنجه ٬ ستمگر نبوده ای
گردون به تازیانه ی خشمش نواختم
آیا پذیردم دگرین بار ٬ بار اله ؟
من را که بر تو دین و دلم را فروختم
فرمان تو ز بهر پرستش مرا نبود
این بت خودم به پنجه اوهام ساختم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.