قبای گشاد ( دوم)
چون وزير كوتاه بود و نابكار
پس نمود هر كوتهي را او به كار
گر بلندي مي شد اند ر كاخ شاه
سُخره مي شد با زبان و با نگاه
اين چنين اوضاع شاه ما برفت
تا وزيرك مُرد و از دستش برفت
بهر آن جاه و مقام ارجمند
شاه ما در شهر ها مي گشت چند
هر كه را قّدي بلند آمد به پيش
مي رميد از نزد ايشان خود زپيش
عاقبت ديگر کسی را يافت او
كوتهی ابله به کاخش بافت او
قد او كوته تر از پیشین وزیر
این چنین بازی نمود او رو و زیر
چون قباي آن عمارت بر تنش
ديد و گفتا اين سزاوار منش
نيمه شب از باب اندازه پريد
سوي آن خياط درباري دويد
اين وزير هم از قبايش كاست او
نون خالي را نمود در ماست او
هركس آمد چون وزير شاه شد
اين قبا كوتاه كرد و شاد شد
چون كه كوتاهي در آنجا باب شد
سقف كاخش از بلندي آب شد
چون كه سقف کاخ كوته آمد آن
پس بلند ديوارها نآمد بر آن
خود بريدند قّد آن ديوار ها
كوتهي آمد همه در كار ها
عاقبت از آن شكوه هيچش نماند
دشمنش شد سوي او، آنجا بماند
پادشاه فرياد، چون آمد چه شد؟
كاخ ما در دست اهريمن بشد
آن ظريفش گفت، ياد آر آن زمان
چون قبا كوتاه شد ، گفتي بمان