جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر رحیم نیکوفر ( آیمان )
آخرین اشعار ناب رحیم نیکوفر ( آیمان )
|
شعرِ مهتاب و گذر از کوچه ی او
همه ازبر شدند
تو چه مهتاب ؟!
آن کوچهءمان یادت هست ؟!
آنهمه شور و نوا
آنهمه گشت وگذار
آن یک روح و دو تن
آن دو در مشتاق هم
یادت هست ؟!
مهتابِ من!
بی تو ،
دیگر از آن کوچه گذشتم .
روزهایم همه شب شد
دیگر از آن کوچه گذشتم .
تو که رفتی ،
دل من لرزان
اخم کنان
در پی پای تو ترسید و دوید .
اشک چشمم بر گونه خزید .
رنگ رخسارم آن لحضه پرید .
تو نبودی !
تو ندیدی !
که چطور
دل من ،
از کوچه بریدند .
مدّتی سر آن کوچه نشستم .
بلکه شاید !
قاصدی از تو ببینم .
خبرت شد ؟!
که مرا سنگ زدند !
موی مرا چنگ زدند !
من هم
نرمیدم ، نگسستم .
گاه خندیدم و گه گاه ،
شعر گریستم .
تو ندانی که چقدر ،
دیوانه شنیدم .
راستش از تو چه پنهان
باز امروز از آن کوچه گذشتم .
پیشِ بُهتِ کودک همسایه ،
منِ قدِ خمیده ،
بسیار گریستم .
(رحیم نیکوفر)مهر 94
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.