جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر حامد خنجری عیدنک
آخرین اشعار ناب حامد خنجری عیدنک
|
ناگهان در ورطہء تنهایی ام پیدا شدم
رازِ چن(د) قرنہء لبخندِ مونالیزا شدم
ساکتم، اما شبیہ تلّی از غمها شدم
ساکتم، چون دردِ من تنها کہ نیست
ساکتم اما درونم انفجاری می کنم
قول دادم بہ خودم: هرگز عاشق نشوم
خیره بہ ساعتِ رفتن، بہ دقایق نشوم
محوِ زیباییِ هر بچّہ شقایق نشوم!!
مثلِ یک مزرعہ از آمدنِ مُشتی گاو
دور تا دورِ خودم را انحصاری می کنم!!
قتلِ عام دلم از اینهمہ شب بیداری
قول دادم کہ نپوسم تہِ چاردیواری!!
پیشِ دکتر روم از این تبِ خودآزاری!!
ملک الموتِ دلم را بگویید: بس است...
گر چہ هرشب در کنارش احتضاری میکنم!!
درد نوشیدم و خوشحال،کہ من نوشیدم!!!
قاه قاه بر دلِ دیوانہء خود خندیدم!!!
خب طبیعی ست جنون!! چون تو ندیدی، دیدم
درد دارد: عاقلی و سالمی دیوانہ شد!!
درد را با قرص هایم اختصاری می کنم!!!
روزِ من گم شده در همهمہء شهر شلوغ
وسطِ فصلِ زمستان زدهء سردِ فروغ
زندگی! دخترِ لب تشنهء در سنِ بلوغ!
بوسہ ات مزهء"من" کشتنِ مطلق می داد!!!
عاقب با بوسه هایت انتحاری می کنم!!
حامد خنجری عیدنک
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.