دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر وحیده پوربافرانی
آخرین اشعار ناب وحیده پوربافرانی
|
رسیده وقت خداحافظی رهایم کن
میان خِیل کسانی که عاشقت بودند
میان وسعت دلهای آرزومندی
که پای وعده ی عشق تو عمر فرسودند
رسیده فصل پریدن از این خزان گاهی
سفر شروع قشنگی برای پایان است
دل غریب پرستو به کوچ راضی شد
اگرچه مقصد کوچیدنش زمستان است
تمام سهم من از باغ سبز تو این بود
دری که ماند همیشه به روی من بسته
بهار بودم و دستت به دامنم نرسید
به برگریز غریبی نشستی آهسته
به وقت خاطره بازی مرا تصور کن
شبیه چشمه که از پیچ دره ای رد شد
تو سنگ بودی و سدِّ عبور چشمه شدی
میان برکه و دریا دلم مردّد شد
مرا که هرچه سرودم به نام و یادت بود
سپرد مسلک پستت به این فراموشی
ستاره واژه ی خُردی برای چشمم بود
کشاند چشم تو اما مرا به خاموشی
چه ارث برده ام از تو به غیر تنهایی
و قاب خالی عکسی که روی دیوار است
نمی برد دلی از من تصوّرت دیگر
اگرچه دوری ات از هر خیال دشوار است
رسید قصه به آخر و باز هم نرسید
کلاغ طفلک قصه به مقصدی مطلوب
اسیر خنده ی پوشالی مترسک شد
و ریخت عاطفه اش را به پای مشتی چوب
شبیه باد گذشت و به سمت پایان برد
فروغِ رو به زوالی که داشت این فانوس
کجاست آن که صدایش نوید بیداری ست
گرفته بغضم از این وهم و وحشت و کابوس
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.