سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        طعم تربت(عاشورایی)

        شعری از

        محمدعلی جعفریان(عاشق)

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۱۳:۰۷ شماره ثبت ۴۱۲۷۴
          بازدید : ۵۱۸   |    نظرات : ۵۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدعلی جعفریان(عاشق)
        آخرین اشعار ناب محمدعلی جعفریان(عاشق)

        طعم تربت
         
        مي وزد از واژه هايم بوي سيب 
        اين من و شرح غم مردي غريب
         
        تا زبانم بوي تربت مي دهد
        شعرهايم بوي غربت مي دهد
         
        من ني ام خنياگر صد شور و شين
        ني نوايي مي نگارم از حسين
         
        مي نويسم آنچه انشا مي كنند 
        شعرهايي را كه امضا مي كنند
         
        مي نويسم از حديثِ اشتياق
        از حسين و غربت و بوي فراق
         
        مي نويسم "سرّني"در نينواست
        مجمع آيينه ها در كربلاست
         
        مي نويسم عشقبازي كار اوست
        تا قيامت دل – نوازي كار اوست
         
        زخمه بر دل مي رند چنگِ حسين
        زان گرفته عشق هم  رنگِ حسين
         
        دوستان! در سبز او رنگ خداست
        نام او آغاز فرهنگ خداست
         
        واشده با تربتش چون كام ما
        زان بود در نام او آرام ما
         
        مي كنم بس دلنوازي با حسين
        سرفرازي،عشقبازي با حسين
         
        مي نويسم زانكه بوده مستِ مست
        از زلال بادۀروز الست
         
        مي نويسم زانكه عطر ياس از اوست
        عشقْ فرهنگِ دلِ حسّاس از اوست
         
        آنكه مفهوم بلند عاشقي است
        عاشقي چون حضرتِ عبّاس از اوست
         
        آنكه تا محشر امير قلبهاست
        پايگاهِ في صدور النـّاس از اوست
         
        آشناي سينه هاي عاشق است
        ديده ها را گوهر الماس از اوست
         
        چون تمام انبيا يش عاشق اند
        خضر و نوح و يوسف و الياس زاوست
         
        مي نوازد ساز دل اين نغمه را:
        ضرب آهنگ دل حسّاس از اوست
         
        مي نويسم زانكه داغ لاله داشت
        يوسفِ كنعان هجده ساله داشت
         
        آنكه در راهِ خدا از جان گذشت
        از تمام هستي اش آسان گذشت
         
        فاش گويم عاشقي دلداده بود
        چون به عشق ايزدي دل-داده بود
         
        عاشقان هستي به مستي مي دهند
        گاهِ مستي كـُـلِّ هستي مي دهند
         
        چون ز صحباي ازلف سر مست بود،
        زان جهت از سر الي پا مست بود
         
        مستي و دلدادگي با هم خوش است
        شادخواري بر بساطِ غم خوش است
         
        جان سپاري اوّلينِ منزل است
        اينچنين نهضت فقط كار دل است
         
        نَك بُراق فكر از كف مي دهم
        احمد آسا دل به رفرف مي هم
         
        گرچه گفتم  از حسين امّا چه سود!
        شعر من در حدّ شعر او نبود
         
        پس به عاشورا نظر انداختم
        زان به قولِ مهدوي دل باختم
         
        يك به يك آياتِ قرآن شد مرور
        با سري پر شور و قلبي پر سرور
         
        تا به رمز كا وها و يا و عين ...
        يافتم سرّي زاسرار حسين
         
        سورۀ مريم چراغ راهِ دل
        چار پاره شد قرين با اهِ دل
        كا و ها و يا و عين و صاد را
        هست تأويلي ز مهر پشتِ ابر
         
        كربلا=كا،ها=هلاكت،يا=يزيد 
        عين=عطشناكي ،بوَد هم صاد=صبر
         
        كربلا يعني عطش تا خطّ جور
        سهم آنكه مهر مامش بود آب
         
        گژكربلا يعني عطش شرمنده است
        تا ابد از روي پور بو تــُراب
         
        كربلا يعني كه دين پاينده است
        تا ابد از خون حلقوم حسين
         
        كزبلا يعني كه دائم جاري است
        آبِ چشم از حسّ معصوم حسين
         
        كربلايعني حديثِ زندگي
        در حريم ايمن دين خدا
         
        بندگيّ بندگان يعني كه ننگ
        طبق حكم مردِ آيين خدا
         
        كربلا يعني هلاكت از يزيد
        جاودانه زيستن زانِ حسين
         
        لعن و نفرين زمين بر كو فيان
        جان عالم باد ! قربان حسين
         
        مكتب آزادگي معنا نداشت 
        گر حسين آلاله ي زهرا نبود 
         
        فاش  گويم آدميت مرده بود
        گر قيام روز عاشورا نبود
         
        در نياز دوست بر ديدار دوست
        بُعد ديگر از قيام كربلاست
         
        بعد ديگر سوز و ساز عاشق است
        روضۀ عر فاني اين ماجراست
         
        اندر اين قالب نمي گنجد دلم
        بس كه راز عاشقانه معنوي است
         
        حرفهاي صد غزل محصور در،
        قامت زيباي يك دل مثنوي است
        صبح عاشورا چو شد آدم گريست
        همره آدم همه عالم گريست
         
        ني به نالش آمد و با ناله گفت
        قصّۀ سر دادن آلاله گفت
         
        آهِ صدها ساله را آزاد كرد
        يادِ شيرين از لب فرهاد كرد
         
        بند بندِ ني زهم بگسسته شد
        ساغر مستان از آن بگسسته شد
         
        از تفِ عاشور دارد كف به لب
        رود نيل و دجله و شطّ العرب
         
        شاهدان روز پيمان الست
        شاهد ميثاق آن يكتا پرست
         
        آدم و نوح وخليل بت شكن
        هر كسي بر لب چنين دارد سُخن:
         
        او تمام رطل مي نوشيده بود
        تاد كنون رازش زما پوشيده بود
         
        آن امانت را كه كوه از آن بُريد
        عاشقي با شور و شيدايي خريد
         
        آسمان از اين چنين عهدي گريخت
        چونكه اركانش تمامي مي گسيخت
         
        حاضر اندر كربلا اقطابِ دين
        انبيا و اوليا و صالحين
         
        هر يكي شاهد چه مي سازد حسين
        مي برد يا آنكه مي بازد حسين ؟
         
        ناگهان از راز حق سرپوش رفت
        از سر مستان تمامي هوش رفت
         
        جبر ئيل آمد كه:اي زيباي ما
        اي حسين اي عاشق شيداي ما !
         
        ذرّه اي از قدر تو كم نيست ،گر
        جاي ديدار خدا خواهي ظفر
         
        ما!تو را منصور عالم مي كنيم
        تاج فرق ابن آدم مي كنيم
        چون ملاقاتِ خدا اولي بديد
        او ملاقاتِ خدا را بر گزيد
         
        :من حسينم ! تركِ اولي كي كنم
        من كه عبدم ترك مولا كي كنم
         
        انتهاي شام هجران زندگي است
        زندگي در عاشقانه بندگي است
         
        آمد از خالق ندا كه:اي شير ما
        اي حسين اي بهترين شمشيرما !
         
        ما توراآوازۀ جان كرده ايم !
        شاهدِ اين بزم عرفان كرده ايم
         
        عاشق مايي تو را هجران بس است !
        يوسفا ماندن در اين زندان بس است !
         
        عاشقم بر ناله هايت  يا حسيـن !
         مي خرم آلاله هايت يا حسيـن !
         
        من پذيراي توأم ! گامي بِنِه !
        عشق بي نام مرا نامي بِنِه !
         
        تو فقط از راز ما بو بُرده اي
        عشق را تنها تو از رو بُرده اي!!
         
        عشق اگر هر جا سترگي ميكند ،
        كي در اين وادي بزرگي مي كند !
         
        غيرت از تو نام غيرت مي بَرَد
        مستي از تو جام عشرت مي خورَد
         
        با تو ليلي سر فرازي مي كند 
        با تو مجنون عشقبازي مي كند
         
        اصغر آور گرچه اصغر اصغر است،
        ازهمه مستان عالم برتر است !
         
        مست اگر از باده مستي مي كند
        اصغرت نا خورده مستي كي كند
         
        آنقـَدَر دارد به صهبا احتياج
        خنده را با گريه كرده امتزاج !
         
        قاسم ناز و نياز و شور كو ؟
        عاشق دلدادۀ مسرور كو !
        يادگار حلم پيغمبر كجاست ؟
        از ذبيح بت شكن برتر كجاست ؟
         
        خمّ مي را چونكه دارد در بغل
        لا محاله گفته " احلي من عسل"
         
        آيۀ نوراني احساس كو ؟
        مردِ ميدان بلا عبّاس كو ؟
         
        كاروانسالار تاسوعا كجاست ؟
        تشنۀ موعودِ عاشورا كجاست ؟
         
        آن قــَـدَر دارد به وصل ما شتاب
        تشنگي اش گم شده در شطّ آب
        *****************  
        اي حسين اي رهنوردان را دلــيل
        آر اگــر داري مرا از اين قبيل !
         
        خونبهاي خون حلقومت منم!
        دادخواهِ آهِ معصومت مــــنم !
         
        عاشقي بر من اگر اي محترم،
        من به روي ماهِ تو عاشق ترم !
         
        "لن تراني " گفته ام گر با كليم
        ميل آن دارم شوي نزدم مُقيم !
         
        من !تو را برتر ز عالم ديده ام
        از همه خوبان تو را بگزيده ام !
         
        نك بيا امّا گُـشا لعل لبت 
        كن تَـر نـّــُم راز ما با زينبت !
         
        چون تو را هستم يگانه مستجير
        مي پسندم خواهرت گردد اسير!
         
        چون انا الله گو شوي از روي ني
        موسييي بايد كند اين طور ،طي
         
        تا چهل منزل انا الحق كاملست
        رهنوردي همچو زينب قابلست !
         
        چار استا دِ او يك يك امام
        خوانده درس عشق را ينك تمام !
         
        چون خدا تكرا راين معنا نمود
        لعل لبها را ز غيرت بر گشود :
        اي خدا اينك نياز آورده ام
        رو به درگاهِ تو باز آورده ام 
         
        اين من و اين اصغر بي شير من !
        اين من و اين نالۀ شبگير من !
         
        اين من و اين آيۀ احـسا س من !
        ساقي لب تشنگان عبّاس من
         
        ...عاشقت را با غم دنيا چه كار؟
        من تو را خواهم مرا عقبا چه كار ؟
         
        *************  
        اي همهياران پيمان الست !
         مستِ مستم مستِ مستم مستِ مست !
         
        مژده1مژده! رجعتي ديگر بود
        رجعتِ ابناءِ پيغمبربود
         
        اوّلين رجعت براي جاهد است
        آن منم دادار يزدان شاهد است !
         
        ما در آنجا هم غزا را طالبيم
        هم بظاهر هم ببا طن غالبيم !
         
        خالق انديشۀ عزّت  منم !
        عاشقم پروانۀ وحدت منم!
         
        رهبر نستوهِ عاشورا منم !
        خالق اندوهِ عاشورا منم!
         
        شاعر يكتا پرستِ نوري ام !
        ذاتي ام ممكن نماي صوري ام
         
        ممكن واجب صفاتِ خلقتم !
        واجب اندر ممكنات خلقتم !
         
        قبلۀ روحاني دلها منم ! 
        آگه از اسرار منزلها منم !
         
        كربلا يعني وصال نور و نور
        كربلا يعني حضور اندر حضور
         
        هان بياييد اي همه شمشير ها !
        نك بدوزيدم به زين اي تيرها !
         
        *************  
        :من ندارم جز به ذاتت احتياج
         كن وجودم را به ذاتت امتزاج!
         
        يا حبيبي فارغم از نشأ تين
        من حسينم !من حسينم ! من حسين !
         
        *******************  
         ناله بود و شكوه هاي بيكسي
        ضجّه اندر غربت و دلواپسي
         
        خيمه مي سوزد وليكن از حسين 
        از سر بغض عدو اندر حُنين 1
         
        انتقام از نسل پيغمبر كشند !
        زخمهاي خورده از حيدر كشند !
         
        ***********  
        ...پس در آن صحنه فقط حق بود و حق
        در سر پيـــمـان حق در ما سَـــبـَـق 
         
        عصر عاشورا چو شد آدم گريست
        همرهِ آدم همه عالم گـــــــــر يست
         
        كاو ها و يا و عين و صاد=غم
        مي كند در كربلا بيداد  غـــــم
         
        عاشقا اين دور دور دائمست
        انتقام خون حق با قائمست !
         
        محمد علي جعفريان (عاشق) – 22/12/1378
        ازهمه التماس دعا برای فرج آقا(عج) دارم
        چون  احتمالا تا 12محرم نباشم این مثنوی بلند را 
        منتشر کردم.یا حسین(ع)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2