جمعه ۲ آذر
بی تو آن ساعت بی ثانیه گرد شعری از لیلا حسنوند
از دفتر سروده های ناتمام ... نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۰ ۰۲:۴۰ شماره ثبت ۴۱۲۴
بازدید : ۹۲۶ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب لیلا حسنوند
|
می زند شعله ی
فواره ی تب
در هیاهوی دو
چشم عسلت
عطر خورشیدی
گندمزاری
می وزد تلخ به
سمت اجلت
چشم در چشم
کلوز آپ کسی
زل زده زندگیت
در ته آن
با تو آن ساعت
بی ثانیه گرد
می رود خسته
به آن سوی جهان
درد این حس
عطشناک زمین
می خراشد همه
اندوه تنت
توی یک کشوی
در حال فریز
یکنفر خط
بخورد در کفنت
تسلیت در دهنت
سنگ شد و
با تو دنیای
تو بد رنگ شد و
مهر باطل به
همه چیز کسی
می چکد غصه سر
میز کسی
مرگ یک قصه ی
تکراری تر
دست در دست تو
چشمانی تر
یک من فرضی مجبور شده
در تن پوک
خودش گور شده
شاید این پله
به جایی برسد
شاید آغوش خدایی برسد
این شب خسته ی
دود و آهن
مثل من در همه
جا تنها زن
رعشه در رعشه
ی سخت مردن
می درد از تن
تو پیراهن
داری از خاطره
ی دردی را
قاب
خاکستری مردی را
یکنفر حس تورا
دست زدن
وسط جاده به
بن بست زدن
مثل یک آدم
تبداری که
شعله وراز پک
سیگاری که
توی خاکستری
ات چال شدن
توی انگشت خود
ابطال شدن
شاید این دفعه
به جایی برسد
پشت دیوار
صدایی برسد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.