مورد خطابِ این سروده نسل خاصی نیست و در هرزمان هر کسی چون حقیر ممکن است نمونه ای از آن باشد.
نسل ما دارد مجال انقلاب
می تواند وارهد از منجلاب
انقلابی از درون باید نمود
خودسری را سرنگون باید نمود
خودسریها از هوایِ نفسِ ماست
ابر ظلمانی به روی شمس ماست
گر نَکَندیم از سرِ "اَمّاره" پوست
"می بَرَد آنجا که خاطر خواهِ اوست"
تا منیّتها حکومت می کنند
با بنی آدم خصومت می کنند
نسل ما باید که لاکش بشکند
تن به دامِ مارو افعی نفکند
پیله را وقتِ رَسَن باید شکافت
پیرهن را کُن کفن؛ باید شتافت
سر چه باشد تا گرو بگذاری اَش
بر دَمِ داس و درو بگذاری اش
آیه ی یأس از قرائتها به دور
شرحِ صَدرَت می دهد آیات نور
راه وچاه از هم جدا باشد عزیز
تایِ تقوا می دهد آنرا تمیز
سنگ معیارِ ترازو رهبر است
گاهِ "غیبت" یاور وتاجِ سر است
دیده بانِ صادقِ سنگر وَلی ست
قول و فعلش شیوه ی مولا علیست
نسل ما بوی «خمینی» می دهد
سر به فرمان «حسینی» می نهد
کم مبادا انعکاسِ دیدمان
هم مبادا لحظه ای تردیدمان
گوش جان گر بشنود فریادِ یار!
کم چه داریم از شهیدانِ دیار؟؟
آفت وانواع سختی از خود است
کِرمِ هر بار ودرختی از خود است
"خویشِ شیشه سنگ ودشمن نیزسنگ"
سوی دشمن رَو نشانه این تفنگ
آستین باید که تا بالا زنیم
ساز خود با رازِ مولانا زنیم
سر به فرمانِ ولی باید نهاد
بر زمین این تنبلی باید نهاد
عینک دودی نه مالِ سایه است
مرگها تنها نه بر همسایه است
پیرِما فرموده این را رُکّ وراست
اختلافات از هوای نفس ماست
شک نکن شیطان طنابش محکم است
کمتر از اخلاص عزیزِ من کم است
مهدوی