سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Sunday 1 Jun 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

        يکشنبه ۱۱ خرداد

        خبری نیست

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ شهريور ۱۳۹۴ ۱۲:۰۵ شماره ثبت ۴۰۴۷۸
          بازدید : ۸۶۶   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

        خبری نیست
        دریا شده بی آب و ز باران خبری نیست
        زاهد همه جا هست و از ایمان خبری نیست
         
        بی رونق و خاموش شده خانه ی شهرم
        از بس که عبوسند ، زمهمان خبری نیست
         
        هر کوچه چو رودی است به دریای خرابی
        در شهر من از ساحل عمران خبری نیست
         
        ما داخل دالان سیاهی پی نوریم
        روزی خبر آید : ته دالان خبری نیست
         
        در سبز ترین شعر من از بایر ایام
        از باغ گل و سبزه و ریحان خبری نیست
         
        گل ها همه از گستره ی دشت شقایق
        دلسوخته رفتند و از آنان خبری نیست
         
        هر چاه خیانت پرِ عشاق جوان است
        افسوس که از یوسف کنعان خبری نیست
         
        جزبوسه ی سرخ لب تزویر که پیداست
        از بوسه ی عاشق کش پنهان خبری نیست
         
        در خانه ی بی نور بزرگان ادب نیز
        از حکمت و اندیشه ی لقمان خبری نیست
         
        در محفل لب دوختگان لب که گشودم
        دیدید که از قند فراوان خبری نیست
         
        چندی است که پامال کج اندیشی و جهل است
        از شوکت دیرینه ی ایران خبری نیست
         
        ما را طمع بوی کباب از برِ نان برد
        سر خورده که برگشتیم ، از نان خبری نیست
         
        تا غرب سفر کردم و از شرق شنیدم
        از حرمت انسانی انسان خبری نیست
         
        هر چند نه در خطه ی ایران و نه در چین
        از شاه ، در آن هیبت و خاقان خبری نیست
         
        بر لوحه ی تقدیر و زمان ، آن چه نوشتند
        خواندم همه را ، از سر و سامان خبری نیست
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۲۴
        دررررروود خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1