"غــــــــــــدّه ی خوش خیم"
وقتی که فقط اسم تو بر روی زبان است...
تصویر تو طنّاز ترین عکس جهان است...
از عشق نگفتن به خدا کار دلم نیست،
وقتی که قلم از تب ِدوری نگران است
خاموشم و در دل فقط از وسوسه داغم
دلدادگی ام بیشتر از حدّ توان است
هی باز نکن بافته ی موی سیاهم
لبخند تو ویرانگر اعصاب و روان است
داروی من و این مرض تلخ نفس گیر
معجون "تو"و جرعه ای از کنج" لبان" است
تشخیص پزشکان جهان جمله همین است
بیماری عشّاق شبیه سرطان است
...
درمان که ندارد تب دلدادگی و عشق
این غدّه ی خوش خیم !!که در سینه نهان است
ساختار شکنی در شعر را بخوبی به تصویر کشیده اید .
موفق باشید.