سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        قصه رسوای شب

        شعری از

        علی غلامی

        از دفتر غرور پاییز نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۱۴ شماره ثبت ۴۰۰۲۳
          بازدید : ۱۵۸۳   |    نظرات : ۲۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        قصه رسوای شب
        از قصه شب رسواتر
        جز طعنه سلسله موج برگی ریخته 
        بر رخساره سرد عشق سخن این ورق ها
        به دل در پیش پای دل نشسته به زانوی ادبم 
        با هزار بوسه خاموش بر ستاره های شبم 
        به حق نالم که می گویم
        نیست آشنایی که زپا فتادم
        زحمت بیگانگی های این ایام مدهوش
        پیش دل این دیر آشنای قدیمم دل...شد شب افروز به گمانم
        بسکه به ذوق می کشد شعله شوق
        بر آتش پوشیده در قصه کوتاهی چون قد خود بلند
        می کشد الماس سر به زیر پای پاره بر رود عمر
        با این همه ناخدای خنجر که بر دل ما می کشند شمشیر
        بسکه دیدم نقض عهد با اخلاص خویش در درون خویش 
        حالتی دیگر درون سینه ناله های دلخراش می کشم
        خیل خیال صد دام بلای بگذشته بر من 
        تا همبستر شود با صدف خالی بسترم
        خاموشی لبم ...... لب لبالب بر کلام جانی چو غریبان
        هوای تار نفس که....چنین بوده است و چنان......
        کی توانم دل خوش کنم....
        به نوشتن های هر روز نوک قلم
        شراب کهنه و هفتاد ساله خون دل بریزم....جوهر برای این قلم
        تا بکشم در سرخی سیبی که می میرد در سیب سرخ رنگ
        خیال خنده چیدن سیب سرخ به باغی که افتد سیبش بر زمین
        بیفکنم حسرت دل را در عربده های سکوت
        تا بگویم آرزوها جرات شوق است در انتظار دل
        عقل بخندد بر دل و برقصد دست بر نوک قلم شکسته ام
        بنویسد از خنده های عقل بر امید به انتظار نشسته دلم
        ........................
        ............
        به حق نالم که می گویم 
        چنین بوده است و چنان 
        در صلیب رنجی که راه می رود بر بالای زمین
        یادگار استخوانهایی با استخوان های مدفون در زمین
        چه آوازی عزیزی دارد می نوازد با من
        باز امشب خوابم شکست
        در صدف خالی بسترم
        غم آمد و دست به سینه کنارم نشست
        چه سرنوشت خوبی ....اینجا نشسته ایم دوباره
        به به ببین خدا را......آنجا چطور کنار من نشسته 
        مهر سکوت لبم... لبالب بر لبم... نجوا می کند
        سکوت لبم را به مهر لبم
        مهرهایی که دیگر پوست انداخته بر لبم
        عشق نشسته است دیگر بر لب لبالب 
        سپیدی به رنگ سیاه آوار هر شب بر بستر لبمخندانک
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۷۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        سیده لاله رحیم زاده(آلاله سرخ)

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )

        ،

        سپیده ی صبح

        ،

        سیده نسترن طالبزاده

        ،

        مدیر سایت

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        روح اله عسگری

        ،

        علی غلامی

        ،

        پرستو پورقربان (آنه)

        ،

        نیره ناصری

        ،

        علی دولتی

        ،

        ابوالفضل خداوردی پور

        ،

        فرهاد مهرابی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        صفیه پاپی

        ،

        فروزان شهبازي

        ،

        ساحب

        ،

        سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        امیدمرادی

        ،

        فرحناز راسخ

        ،

        سمیرا حاجی کمالی

        ،

        محمد جواد شاه بنده

        ،

        نسيم خسرونژادصبا

        ،

        محمدعلی جعفریان(عاشق)

        ،

        احمد خدادادی دهکردی

        ،

        تاراز (امین افضل پور)

        ،

        علیرضا آیت اللهی

        ،

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        ،

        مسيحا (ياغي)

        ،

        مهدی صادقی مود

        ،

        فاطمه ضیاالدینی

        ،

        فرشته شمس الدینی

        ،

        کیوان رادفر

        ،

        میثم دانایی

        ،

        رحیم نیکنام

        ،

        مریم شجاعی(بشارت )

        ،

        منوچهر مجاهدنیا

        ،

        عباس زارع میرک آبادی

        ،

        ابراهیم ساجدی

        ،

        حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)

        ،

        محسن افشار نادری

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        الناز مهدوی

        ،

        نازنین حسنی

        ،

        شریف شریفیان

        ،

        لـــــــــــــــیلا رنجبران

        ،

        منصور شاهنگیان

        ،

        رضا عزیزی (رهگذر)

        ،

        فاطمه دشتی

        ،

        زهرا حسینی

        ،

        مصيب اشرف زاده ( صبور )

        ،

        مهدی حسن نژاد(باران)

        ،

        رضا نظری

        ،

        فریبا غضنفری (آرام)

        ،

        نگار رحيمي (سايه)

        ،

        يدالله عوضپور آصف

        ،

        حسام الدین مهرابی

        ،

        الهه نصیری زاده

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        مهدی زاهدی

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        سیده نفس احمدی

        ،

        جابر حیدری فرد (سروش)

        ،

        شیوا پهلوان زاده

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        جعفر جمشیدیان تهرانی

        ،

        عباس یزدی (طوفان)

        ،

        محمودرضا رافعی (رافع)

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        راشین

        ،

        محمد رحیم کاظمی

        ،

        سجاد ربانی

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۴۶
        باز امشب خوابم شکست

        در صدف خالی بسترم

        غم آمد و دست به سینه کنارم نشست

        چه سرنوشت خوبی ....اینجا نشسته ایم دوباره

        به به ببین خدا را......آنجا چطور کنار من نشسته

        مهر سکوت لبم... لبالب بر لبم... نجوا می کند

        سکوت لبم را به مهر لبم

        مهرهایی که دیگر پوست انداخته بر لبم

        عشق نشسته است دیگر بر لب لبالب

        سپیدی به رنگ سیاه آوار هر شب بر بستر لبم
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادرخوبم
        زیبا زیبا زیبا
        مثل همیشه
        محکم وپراحساس خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عليرضا حكيم
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۱۴
        درود جناب غلامی
        زیبا نوشته ای است خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۰۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۵۲
        جناب غلامی سلام برشما
        نوشیدم از رشحۀ قلمتان
        پاینده باشید سرفراز
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۲۲
        علي من نميفهمم تو چه ميگويي تو ميفهمي من چه ميگويم ..حيرانتم علي خندانک
        الهه نصیری زاده (وفا)
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۲۲
        سلام استاد گرامی

        چه باشکوه و وزین سرودید

        درودها بر شما خندانک
        الناز مهدوی
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۲۱
        درود جناب غلامی
        زیبا نوشته ای باید بار ها خواند خندانک
        حسام الدین مهرابی
        جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۲۴
        زیبا سرودید استاد گرامی
        البته جز این از شما بعید است
        چون زیبا سرایی کار شماست
        احسنت...
        شیوا پهلوان زاده
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۴۷
        باسلام و عرض ادب استاد گرانقدر

        پرمحتوا، تاثیرگذار و زیباست
        احسنت برشما

        برای ای صبح روشن دل خدا را
        که بس تاریک می بینم شب هجر

        باسپاس، احترام و مهر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۲۹
        درود و افرین
        خندانک خندانک خندانک
        عباس یزدی (طوفان)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۴۸
        سلام خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار زیبا
        سبکی بدیع و متنی غنی با کلامی قوی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۵۴
        سلام
        زیبا بود مثل همیشه
        نوشته های قدیمیت را دوست تر دارم
        چون انقدر توضیح نوشته ای که من شاگرد اخری هم میفهمم
        البته در کار اخرم تلافی کرده بودم خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۵۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امید مرادی
        شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۱۶
        چکیده کلامت را نوشیدم بار دگر... خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5