سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بی نام 5

        شعری از

        سمیرا حاجی کمالی(گندم)

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۴ ۱۲:۴۹ شماره ثبت ۴۰۰۱۵
          بازدید : ۴۹۴   |    نظرات : ۳۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سمیرا حاجی کمالی(گندم)
        آخرین اشعار ناب سمیرا حاجی کمالی(گندم)

        دوستم داشته باش
        آخر
        یک روز
        زنگ می زند
        همین قلب آهنیت
        به خاطر من
        ***********************************************************
        دوچرخه سواری بلد نیستم
        "حورا" بلد است
        عشق را بلد نیستم
        "لورا" بلد است
        تو را بلد نیستم
        چه کسی تو را بلد است؟؟...
        ********************************
        دور انگشتم را
        روبان قرمزی پیچیده ام
        میخواهم فراموش نکنم
        من
        مبتلا به
        ایدز
        تو هستم...
        ******************
        یخ های قطبی آب شده اند
        برف های روی پشت بام که زودتر
        آدم برفی که جای خود دارد
        فقط
        تو چرا
        از خجالت من
        آب نمی شوی؟...
        *************************************************
        هیس
        به جان میخرم
        اوج سختی را
        فقط
        بگو که میمانی
        اوشینِ
        تو
        خواهم شد...
        *****************************
        تماشاییست
        رقص واژه ها
        وقتی
        از تو می نویسم...
        *********************************
        مدت هاست
        زندگی من و تو
        شبیه تئاتری شده
        که فقط
        فریاد کشیدنش را بلد شده ایم...
        ************************************************************
        در آغوش گرفته ام
        تورا
        هم چون
        تفنگی
        که بدون آن
        شهید میشوم...
        *******************************
        مسجد که میروی
        کفشهایت را لگد مال می کنند
        گاهی هم دلت را
        کفشدوزکی شده ام برای خودم
        گاهی کفش پینه میکنم
        گاهی دل
        ***************************************
        کودکی هایم
        به سرسره بازی نگذشت
        به تاب تاب عباسی نگذشت
        کودکی هایم
        به رنجی گذشت
        که از آن من نبود
        حالا
        قد کشیده
        تمام خود را
        روبان مشکی پیچیده ام
        من
        سیاه پوش
        کودکی هایم
        هستم...
        *************************
        باز هم
        مقابل من
        جبهه گرفته ای
        تمام نشدنی ست
        جنگ ما
        حتی
        اگر تو
        فرمان
        آتش بس
        بدهی...
        ***********************
        دل بسته ی من نبودی
        از همان اول
        دلبند تو
        سیگارت بود
        که
        پک به پک
        لبهایش را....
        ******************************
        با اشک چشمانت
        وضویی ساخته ام
        می خواهم
        نماز صبح
        ع ش ق
        بگزارم
        به
        پیشوایی
        تو....
        ****************************
        مرا ببر
        به
        پاریسِ
        قلبِ
        تابستانیت
        باشدکه
        به
        ایفلِ
        نگاه تو
        برسم...
        **********************
        شاخه گلی
        به دست گرفته ام
        و
        گلبرگهایش را
        یکی یکی...
        می آید
        نمی آید
        می آید
        نمی آید
        می آید
        نمی آید....
        نگاه روشن شما روشنایی قلب من است... نقد کنید... دوستتان دارم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9