غمی سنگین به قلب من
شبانگاه که در بستر رود مهتاب
همبستر می شوم با غصه های خواب
دلِ بی تابم
درگریه های ناب تن پوشم شد
دلتنگِ مهتاب
جام چشم از انگور لبریز است
چشمان تو را بی تاب می خواهد
تو را فرهاد می خواهد
شیرین ترین شعرهایم را برایت خواهم خواند
تا ابد فرهاد خواهم ماند
در اندیشه ات
در صد پیچ و تاب
با ماه می گریم هرشب
و تا سحر شعر چشمانت را
در اندوه هجرانت خواهم خواند
ومثل شمع در تاریکی محض نگاهت
سخت می سوزم
قلم پُر خون
برایت شعر می گرید
باغمی سنگین
دلی بر تاب
شبانگاهان برایت شعرهای ناب می گویم ...!
مجاهد نیای بزرگوار
شعرت زیباست وعالی
دستتان درد نکنه شاعر عزیز