چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
آخرین اشعار ناب آزیتا احمدی
|
به ساحلم کشاند
رقص کنان...
تاخالی کند
زیرپایم را!
*******
سرو تشنه آی
دعای بارانِ تبر
برای بوسیدن
ریشه های عریانت است!...
************
عجبا
درمرکزثقل
مثلث چشم ،گوش،دست
ندیدی آیا
شاه کلید قفل هایت را؟!
**************************
عشوه کنان می گذرند
از ایستگاه انتظار...
اتوبوس های خالی...!
********************************
تن ای که
باپس لرزه
نمی لرزد
تندیس
بِه ه از آن
تن!
////////////////////////////////////////
==
گاهی
بیا
هرس کن برگهای زردم را
تا گیرم
جانی دوباره از
عطردستانت!
///////****************************//////////////
(آ.ا) درودهاوسپاس بیکران که می خوانید...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.