يکشنبه ۴ آذر
خورده بودم به تیر سرگردان شعری از موسی عباسی مقدم
از دفتر نوا ونما نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۴۶ شماره ثبت ۳۹۳۷۹
بازدید : ۳۸۱ | نظرات : ۲۴
|
دفاتر شعر موسی عباسی مقدم
آخرین اشعار ناب موسی عباسی مقدم
|
توی قطب بزرگ چشمانت مانده ام مثل پیر سرگردان
یخ زدم درمیان جغرافی پای درس مدیر سرگردان
صحبت از شیشه های ترشی بودلیز خوردم به شیشه افتادم
توی دنیای لیته ها ماندم مثل یک تکه سیر سرگردان
کاش آن صبح سکته می کردی تک وتنها کنار سفره ومن
توی دستت همیشه می ماندم مثل نان وپنیر سر گردان
یاد آن شب که تند می راندم سر فرصت به خانه تا برسم
نیمه شب بود وهی رجز می خوانددر خیابان فقیر سر گردان
صبح یک زود آمبولانس آمد از صدایش کمی تکان خوردم
گیج بودم به کنج یک کوچه خورده بودم به تیر سر گردان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.